این همه آدم دارند درباره‌ی این آدم حرف می‌زنند خوب من هم چیزی می‌گویم. چه اشکالی دارد؟ سایت معروف خبرآنلاین نظرسنجی می‌کند درباره‌ی این آدم، خوب من هم نظر می‌دهم. بعضی‌ها می‌گویند وایبر و فیسبوک و... محمل گسترش افسانه‌هایی درباره‌ی او شده است. راست هم می‌گویند. ایرانی‌ها افسانه ساختن و قصه‌پردازی‌های هزار و یک شبی را خیلی دوست دارند. مثل سریال مختارنامه. که در کلام ایرانی‌های طرفدار مختار بود که مختار را با رستم مقایسه می‌کردند. همان‌طور که مالک اشتر قصه‌ی مادرانه‌ی زنان عرب بود برای کودکان‌شان. راستی چرا مردم قاسم سلیمانی را بزرگ می‌دارند؟ من اینجا حرف مختصر و کوچکی دارم. نمی‌خواهم از این بگویم که سلیمانی در عالم سیاست چه تأثیری دارد. نمی‌خواهم از این بگویم که سلیمانی چه‌طور در تشکیلات مبارز کشورهای دور و نزدیک نفوذ می‌کند. فارغ از حق بودن نظام یا باطل بودن آن می‌خواهم درباره‌ی نسبت مردم و قاسم سلیمانی حرف بزنم. منظورم از مردم هم همین مردم عادی کوی و برزن است. همین مردم که به حق از گرانی و اختلاس و فساد و ضعف مدیریت در کشور شاکی هستند. همین مردمی که گاهی رأی می‌دهند و گاهی رأی نمی‌دهند. همین مردمی که سطح درک و شعور در آن‌ها کم و زیاد است. همین مردمی که سطح تحصیلات در آن‌ها کم و زیاد است. همین مردمی که برای کودکان‌شان اسطوره می‌خواهند و برای کودکان‌شان قصه می‌گویند. همین مردم که درباره‌ی افراد افسانه می‌سازند. نسبت این مردم با قاسم سلیمانی نسبت ساده‌یی است. اکثر مردم نمی‌دانند که نوع تأثیر سلیمانی در منطقه چه‌گونه است. اکثر مردم نمی‌دانند که جزئیات طرح‌های نظامی چه‌گونه است. مردم علوم سیاسی و ژئوپولتیک نخوانده‌اند. اما همین مردم سلیمانی را قبول داند. حتی وقتی به مردم می‌گویی که اگر حاج قاسم بیاید برای انتخابات 96؛ رأی می‌دهی یا نه؛ در جواب آری می‌گویند. مردم چرا سلیمانی را دوست دارند؟ یک وجه مشترکی وجود دارد که بین بسیجی‌ها و کل ایرانی‌ها و سناتورهای آمریکایی اتحاد نظر ایجاد می‌کند. و این وجه مشترک شوخی نیست. من می‌خواهم از همین وجه بنویسم. یک کلمه شجاعت. مردم جهان شجاعت را دوست دارند. دلیری را دوست دارند. نظامی آمریکایی باشد یا بسیجی ایرانی، شجاعت را دوست دارند. تمام.

حالا از نگاه خودمانی‌ها به حاج‌قاسم می‌نگرم. نمی‌دانم اگر حاج قاسم به عرصه‌ی سیاست کشور ورود پیدا کند چه طور می‌شود. اما می‌دانم مردم ته دل‌شان بدشان نمی‌آید که مردی از سپاه روی عرصه بیاید که هنوز برج‌نشین و مرفه و اولترامدرن نشده و هنوز بوی خون شهیدان دارد. شاید این مرد بیاید و گلوی دیو فساد و طمع را بفشارد. می‌دانم که این‌گونه قهرمان‌گرایی در عالم سیاست و جامعه خام‌اندیشی است اما چه می‌شود کرد؟ دل است دیگر. حاج‌قاسم از سعید جلیلی که بهتر است. نیست؟ این همه آمدند و رفتند. حالا نوبت یادگار دفاع است. حالا نوبت اوست. حالا نوبت شهید زنده، نوبت سردار حاج قاسم سلیمانی است. چه شد؟ چه حسی شدی؟ این حس خوب است؟ این اسم چرا تو را می‌گیرد؟ راستی شما سردار را از نزدیک دیده‌اید؟ من که دیده‌ام. چه هیبتی...چه صولتی...چه اقتداری. باید ماشاءالله گفت. سردار بیا برای ریاست جمهوری. دیو فساد از دیو داعش مهیب‌تر است. اصلا من با همین گلیم کوتاه که پایم را درازتر از آن نمی‌کنم، قاسم سلیمانی را به چالش ریاست جمهوری دعوت می‌کنم. بیا که چشمه‌ها جوشان‌اند و باغ‌ها به میوه نشسته‌اند. عمداً این‌گونه نوشتم. شما را به یاد نامه‌یی خاص در 60 هجری انداخت.

پس‌نوشت:

 یادداشتی درباره‌ی رخ دیوانه‌ی ابوالحسن داوودی: رخ دیوانه در مجموعه‌ی فیلم‌های امسال بهترین فیلم و در کل فیلم قابل قبول و سالمی بود. باید اعتراف کرد که دود از کنده بلند می‌شود. ابوالحسن داوودی فیلم‌سازی است با نگاه سالم به جامعه و این در سینمای امروز ما بسیار غنیمت است. رخ دیوانه ده دقیقه‌ی ابتدایی‌اش بسیار خوب و گیرا است. یک شخصیت‌پردازی درست دارد که شخصیت پیروز است. یک قصه‌ی جوانانه و کمی جذاب دارد. همین که قصه دارد هم بسیار مهم است. قصه را عین آدم به پایان می‌رساند. به اندازه وارد زندگی شخصیت‌ها می‌شود به ویژه شخصیت ماندانا که حالت و شرایط ویژه‌یی در زندگی‌اش رخ داده است. بستر آشنایی اولیه‌ی این افراد هم فیسبوک بوده و تا حدودی بر جذابیت و به‌روز بودن فیلم کمک کرده است. مشکل اساسی فیلم بازی دادن مخاطب است که اصلاً جالب نبود. این بازی دادن خام در روایت، مشکل فیلم‌نامه است. پایان‌بندی هم چند آشنازدایی پشت‌سر هم و عجولانه و دیرهنگام رخ می‌دهد که شتاب فرود داستان  را از اوج به انتها افزایش می‌دهد. مخاطب کمی گیج می‌شود. مخصوصاً آن جاهایی که مخاطب نمی‌داند واقعیت را می‌بیند یا تخیل. به هر حال علی‌رغم مشکل فیلم‌نامه و بازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌ها به جز امیر جدیدی و طناز طباطبایی؛ فیلم رخ دیوانه فیلم سرپا و آبروداری است.