وارثان زمین

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

یواشکی نیست، هست؟


از پله‌های مترو می‌آیم پایین و بین شلوغی دوست‌پسر و دوست‌دختری را می‌بینم که برای خداحافظی دیده‌بوسی می‌کنند. مشابه این صحنه را بارها در اجتماع دیده‌ام. از پله‌برقی پایین می‌آیم و به کلنجار فکری خودم در مورد صفحه‌ی فیسبوکی آزادی‌های یواشکیِ مسیح علی‌نژاد ادامه می‌دهم. حالا به چیزهای جدیدتر فکر می‌کنم. از تجمع فاطمی که غیرقانونی بود تا آزادی‌های یواشکی. امروز مجازی و احتمالا فردا در فضای واقعی. سوار واگن می‌شوم و به خودم نهیب می‌زنم که شاید دوست‌پسر-دختر نبودند و خواهر و برادر بودند. اخلاقی بنگریم باید این گونه تصور کنم ولی عرف جامعه و مختصر عقلی کافی است تا بتوانم فرق دیده‌بوسی خاله و خواهرزاده و برادر و خواهر را از دیده‌بوسی عرف‌ستیز زن و مرد زوج( اعم از همسرانه یا دوستانه ) تمییز بدهم. در این فکر بودم که از خود پرسیدم اگر فردایی پس‌فردایی یک شیرناپاک خورده‌یی پیدا شد و توی بوق کرد که آی ملت! آی نامزدها! آی دوست‌دختر-پسرها! بیایید از فردا عکس معاشقه و مغازله با زوج‌تان را در فیسبوک بگذارید. بعد که قضییه گرفت بیایید و مثل ترکیه در اجتماع‌های فضای شهری واقعا همین کار را انجام بدهید. می‌دانید که در ترکیه این کار علی‌رغم گرایش اسلامی دولت انجام شد. یا اگر باوراندن این حرکت شاذ برای جامعه‌ی محرم و رمضان‌دارِ ایران اسلامی بعید می نماید، یکی پیدا شود و صفحه‌ی دیده‌بوسی دختر پسرها را برای شکستن غِلِفتی عرف اسلامی-سنتی ایران طرح‌ریزی کند. چه باید کرد؟ این فکرهای مهاجم و بررسی وضعیت ارشادی رسمی موجود در نظام، خسته‌ام می‌کند. اما واقعا برای مقابله چه باید کرد؟ اصلا مهندسی فرهنگی همین است دیگر.

مهندسی فرهنگی یعنی جامعه خود را برای حمله‌های سخت آماده کند. مثلاً حمله به عرف سنتی-اسلامی جامعه از راه چراغ خاموش. نمونه‌اش همین دیده‌بوسی دختر-پسرها در اجتماع. تمرکز فکری جناح فرهنگی مومن روی آزادی یواشکی است و البته به‌جا هم هست؛ اما در گوشه‌گوشه‌ی شهر روند اتفاق‌ها نابودگرتر از فضای مجازی است. طرف توی مترو تقریبا به حد التذاذ می‌رساند فاصله‌ی هندسی خودش را از آن دختر محترم. ملت هم ایستاده‌اند تا بروند و بیایند و لقمه‌نانِ بی‌دعوایی گیر بیاورند و در بستر بیماری بمیرند و از دنیا بروند و خلاص. آی مومنین! غیرت اجتماعی دینی کجاست؟ چرا عرف ستیزی‌های جنسی را زیرسبیلی رد می‌کنیم؟ خوب. بحث که می‌رسد به این‌جا حرف حقی مطرح می‌شود و آن این است که آقا! بردند و خوردند و یک لیوان آب هم روی‌اش، آن وقت تو این‌جا به فکر دو لاخ مو و یک لاسِ تر و خشک داری جز می‌زنی. اگر مردی برو جلوی مسئولان قضایی و سرشان داد بزن که دزد و دزدی را ریشه‌کن کنید. و از این حرف ها، که حق است و شکی در آن نیست. بسیجی و حزب‌اللهی باید نشان بدهد که با فساد سر سازگاری ندارد و آرام نمی‌گیرد. باید نشان دهد که مشکل او فقط مسایل مربوط به پوشش و حجاب و حیا نیست. قبــول. اما این حرف درستی است که غلطی از آن مراد می شود. تذکر مسایل جنسی و بی‌حیایی جایگاه خود را دارد و به خاطر لیز بودن آن برای خانواده‌ها نباید آن را فراموش کنیم.

اگر بحث امروز آزادی یواشکی است باید بدانیم که این حریف تمرینی روزهای سخت تهاجمِ پیش رو هم محسوب نمی‌شود. یک راهبرد اساسی به نظر من حضور فعال در فضای واقعی با رویکرد نهی ‌از منکر است. تذکر بدهیم. لازم به ذکر نیست که هزار لطیفه و ظریفه دارد همین تذکر کوچک لسانی. البته در مورد منکرات نوظهور که احتمالاً در راه هستند باید شیوه‌یی محتاطانه برگزید چه این‌که خود تذکر بی‌جا یا معیوب خود می‌تواند به عرف آسیب بزند. من هنوز خودم درباره‌ی شیوه‌ی مقابله با منکرات لاس‌گونه و مغازله‌گونه فکر منسجمی ندارم زیرا روی‌ام نمی‌شود که قباحت این بحث را بشکنم. جالب است که تمرکز نیروهای پای‌کار حزب‌الله هنوز روی مو و روسری و ساپورت و دامن و ... است که بحث بسیار سطحی و مبتذلی است. این‌ها تهِ تهِ رابطه‌ی علّی و معلولی این داستان است. بحث اصلی در مورد زمینه‌های فکرساز و فرهنگ‌ساز و تمدن‌ساز زندگی بشر امروز است. لااقل باید در سطح حیا و عفت بحث کرد. البته اجر این پای‌کارها نزد خداوند محفوظ است و به قول امیرخانی فضلی در آن است که قضاوت را نشاید. اگر به مردم فیلمی مثل آرایش غلیـظ و سریالی مثل وضعیت سـفید نشان دهیم، فرهنگ‌سازی کردیم. اگر رمانی مثل بـِهِـم میاد را عرضه کردیم، کار تمدن‌ساز کردیم. راه حل همین است. رمان، قصه، فیلم و سریال و مستند. راه، افزودن ساحت درک بشر است از دریچه‌ی افزایش شعور و آگاهی. البته سلحشوری و آبروگذاری و شجاعت حضور و سخنرانی و نهی عملی وسط میدان هم باید باشد. کادرسازی یعنی این‌که نسلی تربیت کنی که مسئله را بفهمد و جرئت میانه‌ی میدان را هم داشته باشد. یک نیروی کیفی از این دست بهتر از هزار نیروی کمّی بی‌فکر است. اگر امروز در فضای مجازی یواشکی‌ها تهدید می‌کنند باید بدانیم که واقعی‌ها هم عرف‌شکنی می‌کنند. من ابداً دوستان ار از فعالیت همه‌جانبه در فضای شبکه‌های اجتماعی منع نمی‌کنم اما اولویت‌ها و ضریب‌دادن‌های مهم و مهم‌تر را نباید خلط کرد.

واقعه‌ی پیش‌ رو مشکل ظاهری و سطحی است اما قضییه‌یی در پشت پرده است. مردم بی‌حجاب یا همان بدحجاب( که ویژه‌ی ایرانیان است ) چند دسته هستند و برخورد فرهنگی با ایشان نباید از یک جنس باشد. هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این‌جاست/ نه هر که سر بتراشد قلندری داند. برخی از بی‌حجاب‌ها نمازخوان هستند و برخی‌شان برای استقبال از آقا اشک‌ریز هستند. برخی‌شان بی‌مبالات و ولنگار و قرتی هستند و برخی هم مشکل سیاسی دارند. چه طور باید قبول کرد که کسی که همه‌ی این تیپ‌ها را با یک ادبیات ارشاد می‌کند، کار درستی انجام می‌دهد؟ راه خوب همان تشکیل نهادهای خودجوش مینیاتوری و کوچک‌اندام ولی لیزری و همدوس است که با اراده‌های قوی و شدید کارهای موثر بکنند. هر نهاد فرهنگی هم زبان یک یا چند تیپ از مخاطب را بجوید. کار ظریف و مینیاتوری انجام شود. به قول مجتبی آشفته شد. بگذرم. یا حـق.


 

۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۸ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

پـوشـاک پـاک


حاشیه‌ی گردشی در طلب یک پوشش خوب برای تن- تهران- خیابان انقلاب


حاشیه‌ی گزارش مهم‌تر است از متن‌اش. من از موقعی که خودم را شناختم توی ذهنم حاشیه‌نگاری می‌کردم. اصلا مگر توی مهمانی‌های خانوادگی ما متنی هم وجود دارد. اگر هم وجود دارد چیزی در حد احوال‌پرسی عادی و خبرگیری از فامیل است. باقی قضایا همه‌اش حاشیه است و تأثیر این حواشی بر تعامل‌های فامیل با هم. حاشیه‌ی یک استاد، یک معلم هم مهم‌تر از متن اوست. گردش در خیابان و دیدار یک فروشگاه لباس هم حاشیه‌اش مهم‌تر از متن‌اش که یک معامله‌ی پیش‌پاافتاده باشد؛ به نظر می‌رسد.

من خیلی از این لباس‌هنری‌ها یا لباس‌مذهبی‌هایی که چند سال است مد شده خوشم می‌آید. حس خوبی بهم می‌دهد. خیلی هم به مذهبی بودنم برنمی‌گردد. احساس یگانگی بیشتری با این لباس‌ها می‌کنم. این روزها که حدود سی‌وپنج سال از انقلاب و حدود هفده سال از ظهور خاتمی می‌گذرد؛ احساس می‌کنم وضع پوشش زنان ما بهتر نشده و بسیار بدتر شده است. تازه این وضع خراب به پسران ما سرایت کرده است. اله‌کرم در پایان مراسمی در تریبون گفت دعا می‌کنم وضع حجاب پسرهای ما بهتر شود. چند سالی است که در انظار عمومی صحنه‌های چندش‌آوری از پوشش مردان می‌بینیم. شلوارهایی که نقض غرض می‌کنند و تی‌شرت هایی که هرگز به دکمه‌ی شلوار هم نمی‌رسند و وقت خم شدن رخ می‌نماید چیزی که انسان را به یاد اجداد جناب داروین می‌اندازد. من از دیدن این صحنه‌ها چندش‌ام می‌شود در حالی‌که این تنفر من هیچ ربطی به دین من ندارد. پایه‌ی شخصیت من این‌گونه است که مثلا از رقص بدم می‌آید. مذهبی هم اگر نبودم تن به این کار نمی‌دادم. بگذریم. برای دیدن این لباس‌ها وارد فروشگاه لباس تن‌درستِ خیابان انقلاب شدیم. من و ایمان و میثم.

تن‌درست پایه‌گذار فروش گسترده پوشاک الیاف گیاهی است و حق آب و گل دارد در این عرصه. مشتر‌های قدیمی و ثابت دارد. بیشتر هنری‌ها هستند. دکورش فروشگاهی و تزئیناتی تریپ‌طبیعت دارد. بیشتر یاد طبیعت می‌افتی و یگانگی با آن. حس گیاه‌خواری به آدم دست می‌دهد. اسمش هم همین را می‌رساند. مد را می‌فهمد و تنوع پیراهن‌هایش خوب است. قیمت‌ها بالاست و ما را دور می‌کند از خرید.

بته‌جقه با دکور فوق‌العاده باصفایش جوان تی‌شرت‌پوش و زن چادری‌اش را مجاب می‌کند تا همراه با ما وارد مغازه شوند. دکور این‌جا فضای خانه‌های قدیمی را شبیه‌سازی می‌کند. گوشه‌یی نیست که با چیزی از وسایل قدیمی پر نشده باشد. پنجره‌ی چوبی شمعدانی‌دار درون پستو هم که رو به انقلابِ دوست‌داشتنی باز می‌شود مرا برای استفاده از دوربین گوشی مجاب کرد.جمله‌ی کالای ایرانی بخرٍ روی دیوار هم خیلی خوشحالم کرد. این‌جا بیشتر دخترهای دانشجوی تریپ روشنفکری و زنان روشنفکرمآب پرسه می‌زنند. زنان تیپ‌های مختلف می‌آیند و سر می‌زنند. حتی زن‌های چادری. اما نه از آن‌هایی که ساعتی پیش در تجمع ضد بی‌حجابی فاطمی شرکت کرده بودند. آن‌ها مسیرشان به این سمت نمی‌خورد. چند فروشنده‌ی جوان مرد هم با دختران جوانٍ مشتری زیاد گرم می‌گیرند که فضای فروشگاه را برای امثال من تنگ می‌کند. چرا نباید از این فروشگاه‌ها با درون‌مایه‌ی مذهبی راه بیفتد. یک اتفاق‌هایی افتاده اما همه‌گیر نشده است. جالب است که تم فراموشیٍ حال در بته‌جقه رونق دارد. روی شال‌ها چاپ کرده‌اند که این نیز بگذرد. جالب است که این زن‌ها که جلباب ندارند و حالت تبرج دارند؛ مثلا می‌خواهند از وسایل تقلبی زنٍ هزار سال پیش استفاده کنند که چه بشود. آرایش سر و روی این زن‌ها گرفتاری مردم ما را در میان لجن مدرنیته نشان می‌دهد. دست و پا زدن بشرٍ بی‌خدا برای تلذذ و تنوع‌طلبی برای لحظه‌یی آسودگی. آسودگی از آن‌چه باید برایش مهم باشد. اما در عین حال این بشر از این وسایل قدیمی هم برای این که خودش را راضی کند می‌خرد. البته من هم تا این‌جایش را قبول دارم که در مقام ترجیح من وسایل ساده و بی‌پیرایه‌ی سنتی و روستانشان را انتخاب می‌کنم چون حس ناب‌تری از زندگی به من دست می‌دهد. اما حال‌وهوای این مردم غرق‌شده در تریپ‌خانقاهی و قدیمی‌گرایی را نمی‌پسندم و انحراف غیردینی زندگی کردن را برای‌شان وارد می‌دانم هرچند بالاخره این‌ها بهتر از بوتیک‌های جلوه‌فروشی شیطانی است. پاک‌تر است.

وارد آندیا می‌شویم. قشنگ معلوم است که طراحان این یکی صاف رفتند سر اصل بحث. این فروشگاه نسبتا بازاری‌تر طراحی شده بود و قیمت‌هایش هم مخاطب عام را مشتری می‌کرد. همین مقدار از گرایش به عوام شاید باعث شده بود که بالای طاقچه‌های سنت، پوسترهای مانکن زن گداشته بودند. نگاه زن داخل پوستر مرا به یاد کلیپ شیطانی جنیفر لوپز انداخت. یعنی چه؟ این که شد همان بوتیک و آن داستان‌ها. ظاهرا هر چه هدف به بازار عوام نزدیک می‌شود محتوای تبلیغات هم به سمت شیطان نزدیک می‌شود. مشکل و گره همین جاست. بازار سه فروشگاه خاص‌پسند اما پاک خیابان انقلاب چه‌طور راه به بازار مکاره‌ی جهانی مد پیدا کند. این مهم این را می‌طلبد که تظاهرکننده‌های انصار حزب‌اللهی امروز بیایند و کمی در موضع‌گیر‌های خود تجدید نظر کنند. نگویند که چادر سیاه و لاغیر الی‌الابد. بابا! ملت! چادر سیاه با پارچه‌ی کره‌یی که توی قرآن نیامده. سران مذهبی و هیئت‌دارهای ایران و لیدرهای خانم‌های مذهبی بیایند و با این گرایش‌های تن‌درست و بته‌جقه و... ائتلاف کنند. حرکت به سمت فطرت می‌تواند مقدمه‌ی حرکت به سمت خدا باشد.

از آندیا می‌آییم بیرون و به سمت تئاتر شهر می‌رویم. نزدیکی پارک دانشجو پسر دخترنمایی را می‌بینم که حالت طبیعی ندارد و نگاه کثیفی به مردان می‌اندازد. پناه بر خدا از ازدحام متراکم انحراف‌ها و پلیدی‌ها. از سکوت در برابر ترویج بی‌حیایی ترس در دل دارم. ترسی بزرگ که همیشه مرا مصمم به ثابت‌قدم‌تر بودن می‌کند.

پس‌نوشت: من منتظر هستم آن دوستی که "مرتضی" می‌خواند خویش را، با من بی‌نقاب سخن کند. اگر نکرد نشان از این خواهد بود که زنگی زده و در رفته. پس من منتظرم.

 

۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۶:۰۳ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

خودجوش‌ها


نمی‌دانم چرا بسیجی‌های بی‌کارت را مفیدتر می‌پندارم؟ همان‌طور که بسیجی باکارت را از کارمند دولت نفت‌خور بیشتر مفید می‌دانم. کارت بسیج هنوز زنده است و کـار می‌کند. هنوز مهم است. هنوز وجدان افراد را به چالش می‌کشد. هنوز دل بچه‌حزب‌اللهی را به درد می‌آورد. چه حس تلخی است وقتی رییس‌چمهور مملکت به تو متلک بگوید در منظر و مسمع 77 میلیون ایرانی؛ که بسیجی اهل دریافت ریال از احدی نیست. مگر ما اهلش بودیم؟ متلک گفتن راحت است به ویژه وقتی سی تا محافظ دور و برت و چند میلیون کاربر دورتر ایستاده‌اند تا معترض را منکوب کنند. کارت بسیج چیز بدی است. چیز مزخرفی است. سازمان بسیج لازم است اما نه این همه سنگین‌سایه و ابَرقدرت. این دیوان‌سالاری با اصل ایجاد بسیج در تناقض است. بسیج باید گزینش داشته باشد. نباید هر کسی را به بهانه‌ی کثرت عدد به بسیج راه داد. اما فضای درون‌اش باید گشاده‌تر از این حرف‌ها باشد. با این‌که کارت بسیج چیز مزخرفی است اما گوشه و کنایه و متلک به بسیجی هم کار ناجوان‌مردانه‌یی است. دیدگاه عامیانه‌ی کنونی درباره‌ی بسیج نه کاملاً غلط و نه درست است. متأسفانه بسیارند افرادی که به هوای کسر خدمت و استخدام راحت و ریاکاری لازم در جایی و مقامی سراغ بسیج می‌آیند و اکثرشان هم به نتیجه می‌رسند. اما همه‌ی داستان این نیست. بسیارند افرادی که تا به حال هیچ فرمی پر نکرده‌اند و نشانی پایگاه بسیج مدرسه و دانشگاه و اداره و محله‌شان را نمی‌دانند اما به معنای حقیقی کلمه و از سویدای وجود بسیجی هستند و فعالیت می‌کنند. هم‌چنین بسیار هستند از افراد درون سازمان کارت‌دار بسیج که همین‌گونه‌اند. من به مسئولان سازمان بسیج انتقاد دارم. کمی آن‌ها را غیرکیّس و نازیرک می‌دانم. نباید این‌گونه بسیج را تبلیغ کنند. اصلاً اسم‌ها را باید جور دیگری تلفظ کنند. نباید این لفظ بسیج را جوری بر زبان برانند گویی دارند از رده‌ی سازمانی فلان و گروه رتبه‌یی و حقوقی بهمان و ... حرف می‌زنند. این مسئله را هم نمی‌شود با تکرار کردن جمله‌های کلیشه‌یی حل کرد. کلیشه‌هایی مثل بسیجی یعنی روح بسیجی و از این دست حرف‌ها. راه حل این مسئله این است که طی یک راهبرد ظریف و مستمر نام و عنوان بسیج سازمانی کم‌رنگ‌تر شود و فعالیت‌های خودجوش( واقعا خودجوش ) جوانان مومن انقلابی آزاد گذاشته شود و به رسمیت شناخته شود. لطفا این فعالیت‌های بسیار جدی خودجوش را با زیاد تکرار کردن کلیشه‌ی خودجوش، دست‌مالی نفرمایید. بگذارید سالم بماند. خودجوش یعنی این که دقیقاً شما کاری به کارش نداشته باشید. البته حمایت بی‌چشم‌داشت مالی اصلاً ایرادی ندارد. من به چشم خود دیده‌ام که کار بسیجی‌ها با مشی بسیج سازمانی متفاوت بوده و این ماجرا درست کرده است. بسیجی می‌خواهد گامی بردارد که مسئول بسیج توان درک آن را ندارد و اگر داشته باشد از رده‌ی بالایی می‌ترسد. ما فقط بلدیم بگوییم که آوینی را در زمان خود درک نکردند. خوب الآن هم این جور اتفاق‌ها می‌افتد. وقتی در مملکت شایسته‌سالاری نباشد همین می‌شود. وقتی مسئولان فرهنگی ما از ارشاد گرفته تا جبهه‌های فرهنگی وابسته به سپاه و شهرداری و سازمان تبلیغات و... درک والایی از مقوله‌ی فرهنگ ندارند همین می‌شود که می‌بینید. اگر شایسته‌سالاری باشد خود مسئول شایسته می‌فهمد که بد دفاع کردن از ارزش‌ها ضربه زدن به آن‌هاست. نوع تبلیغ تلویزیون برای انصراف از یارانه شاهدی است بر نابلد بودن مدیران سیما برای تأثیرگذاری روی جامعه. امیدوارم زودتر از همه‌جا خودجوش‌ها وارد تلویزیون بشوند و کار را در دستان باکفایت‌شان بگیرند. من باز هم از سریال وضعیت‌سفید مثال می‌زنم. مدیران سیما و شبکه‌ی سه نفهمیدند چه اثر مهمی را ساختند. البته آن‌ها که نساختند. گروه سازنده‌ی سریال یک بار تا مرز توقف کار پیش رفت اما دوباره ادامه پیدا کرد. اصلا لطف کار به همین است که خوب شد مدیران سیما موقع ساخته‌شدن وضعیت‌سفید کاری به کارش نداشتند. اصلا همین جوری کارهای خوب ساخته می‌شوند. همین جوری. بهترین کار مدیر نالایق فرهنگی این است که کلا کاری به کار آن هایی که کاربلد هستند نداشته باشد. 


پس‌نوشت: هر از چندگاهی نگاهی به نقد جاهلیت بیاندازید. 

۰۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۶ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی