لطفاً هواداران آقای روحانی پاسخ مرا بدهند. من به سینما علاقه دارم. اصلاً از بچهگی عاشق فیلم و سینما و عکس و موسیقی فیلم بودم. وقتی اولین بار با فرمانآرا آشنا شدم خیلی کیف کردم. به خودم گفتم این یعنی سینما. این آدم یعنی استاد. امسال هم فرمانآرا فیلم دارد. دوست دارم فیلماش را ببینم. دوست دارم فیلم کاهانیِ چرندساز را هم ببینم. پارسال هم دوست داشتم عصبانی نیستم را ببینم. نشد. این دولت اعتدال نگذاشت. لطفاً هوادران آقای روحانی بیایند و پاسخی به من بدهند. من امسال باید به جای جشنوارهی فجر خودم را مشغول کارهای دیگر زندگیام بکنم. امسال میخواهم حواس خودم را از سینمای آفتزدهی ایران دورکنم. آفت نگاه امنیتی و محافظهکاری. این دولت لبالب از آدمهای امنیتی است. وزیر ارشاد و رییس سازمان سینمایی و... هم تربیتشده در فضاهای امنیتی هستند. دولت به خاطر این که در فضاهای سیاسی دارد خطشکنی میکند، نمیخواهد در حیطهی پرگفتوگوی فرهنگ و سینما دچار حاشیه شود. در واقع دولت روحانی تمرکز خود را برای دفع انتقادها گذاشته است روی سیاست خارجی و هستهیی و جدیداً انتقاد از قدرت زیاد سپاه. که این بحثها هزینهی فکری و امنیتی زیادی روی دوش دولت دارد. دولت، وقتی امنیتی فکر کند، معامله میکند. مقولهی سینما را با سایر بخشها معامله میکند. خیلی راحت، با چهار تا قر و فر، چهار تا سخنرانیِ جذاب برای دوستدخترها و دوستپسرها، با چهار تا متلک به گروه فشار، با چهار تا حرف نیشدار در مورد حجاب و بهشت زورکی و با چهار تا نقد تند به سیاستهای دولت پیشین در زمینهی هنر و کتاب و... میآید و رندانه فضای قشر سکولار و غیرولایی جامعه را به نفع خود مصادره میکند. آنگاه، ملت هم خیالپرورانه عنان سینما را با دل خوش میسپرند دست اعتدالیها. ناگاه چشم باز میکنند و میبینند که دوازده فیلم از فجر خط میخورند. خیلی راحت. همین اتفاق اگر در زمان صفار یا دیگری میافتاد، دوستان من که هوادار انتخاباتی روحانی بودند زمین و زمان را به هم گره میزدند. کجایند کفنپوشان اصلاحاتی؟
امسال من دل و دماغ تحمل سرمای منفی هفت درجهی ساعت یازده شبِ دمِ سینما را با این وضع جشنوارهی فجر ندارم. البته چند فیلم را بالاخره باید دید. تحریمی هم نیستم. اما دلام میسوزد از اینکه عدهیی به سلیقهی سیاسی ما تهمت فاشیست و گروه فشار و عقبمانده میزنند اما در مقابل این دیکتاتوری روشن سیاستزده سکوت کردند. باز هم دمِ کافهسینما گرم. با این که دل خوشی از وضعیت این سایت ندارم اما در این باره مردانه موضع گرفت. دوست دارم یک سایت بالا بیاید و دست بچههای کاردرست سینمایی باشد و تا حدودی جایگزین سایت به شدت خراب کافهسینما شود. سایتی که رسماً سبک زندگی منحط لاسوگاسی را ترویج میکند و مایکل و مدونا و لوپز و بیبر و... را الگوی جوانان میسازد. امیوارم بچههای حزباللهی به جای اتلاف وقت محفلی در عمار کارهای خوبی مثل برنامهی رادیویی سینمامعیار در رادیو گفتوگو و سینماصهیونیست در رادیو نمایش راه بیندازند. من منتقد جشنواره "مردمی" فیلم عمار هستم. کدام مردم؟ اگر عمار مردمی است پس فجر مردمی به توان ده است. عماری که خود شده بیلانساز. جشنوارهیی که به آمار دادن افتاده. آمار تعداد فیلمها و تعداد اکرانهای مردمی. البته اطلاق واژهی اکران به پخش فیلم توسط لپتاپ در جمع ششنفرهی کودکانه، جفا است در حق این واژه. ما رفتیم و در سینما فلسطین چند اثر جشنوارهی عمار را دیدیم. انصافاً باید گفت که عمار جشنوارهیی نیست که ادعا کند آثار مردم اولین بار در عمار دیده میشود. اما همین مدل جشنوارهی کن و اسکار هم میتواند به شرط کیفیت موثر باشد. ما آن شب یک فیلم دیدیم که در حد کاردستی بود. این فیلم چهطور به عمار راه مییابد؟ جواب این است که زور بیلانسازی برای ساختار فاسد اداری مسئول جشنواره را وادار میکند که همهی آثار را بپذیرد. من با این که محفلیت و گردهمایی عمار را میپسندم اما به هیچ وجه از کیفیت فیلمها دفاعی نمیکنم. راه حل من حذف عمار نیست. راهکار این است که جشنوارهی عمار، جشنوارهیی کوچک، خالص و موثر باشد. فکر را گسترده کند. گفتمان را بگسترد. این که شش هفت تا کودک در روستا را بعد از نماز عشا بنشانی پای لپتاپ و فیلی که دو روز بعد شبکهی افق یا یک جای دیگر بیهیچ دردسری پخش میکند را برایاش پخش کنی، اتلاف وقت است. عمار باید شاخص ارایه دهد. این طور نباشد که هر فیلم آشغالی را برای پرتعدادتر نشان دادن گفتمان انقلاب قبول کند. تعداد ما کم است. خیلی واضح است. موثر بودن و خالص بودن مهم است. این کلمهی مردمی روی اسم عمار مرا آزار میدهد. این دوستان راه را غلط میروند. راه اصلی همان فجر است. در محفل اصلی باید پای فیلمهای روستایی را باز کرد. جشنوارهی عمار یعنی گندهلات کوچهی خلوت. باید این دوستان ما جرئت کنند و پا در عرصهی اصلی سینما بگذارند. عجیب است. اول انقلاب که واقعا شرایط یادگیری سینما و بعد تکنیکی ضعیف بوده، محصول سینمای حزبالله شده حاتمیکیا و ملاقلیپور و مجیدی. امروز حکومت در دست جریان حزبالله هست. صحبت از گروههای چریکمآب عمار و پیدا کردن پاتوقهای کوچک فقط به تنبل شدن و دیده نشدن و مشاهده نکردن میانجامد. با این وجود، یافت میشوند سینماگران پهلوانی که در متن سینما هستند و دغدغهی دین دارند. یکی از اشکالات قاتی نشدن جریان عمار با جریان فجر این است که جوانان پهلوان سینما تنها هستند و گمان میکنند که جایی در عمار ندارند. گمان میکنند که باید بین عمار و فجر یکی را انتخاب کنند.
راهی که من پیشنهاد میکنم سختتر است. اما نتیجهاش پایدارتر و جهانیتر است. فنح سنگرهای جهانی در مقولهی فرهنگ به این سادگیها هم نیست.