وارثان زمین

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

جامعه‌ی ملقّب

لقب‌ها زیاد شده‌اند. وقتی لقب‌ها زیاد می‌شود باید به بعضی چیزها شک کرد. به این باید شک کرد که آیا گوینده‌ی لقب در باطن خویش معنای لقب را اراده می‌کند یا نه. باید شک کرد که صاحب لقب با لقب‌اش دو تا می‌شود یا لقب، درون او حل می‌شود از بس وجودش دریاست. در خیلی از وقت‌ها دچار مرض لقب‌لازمی می‌شویم. نمی‌توانیم بدون لقب راه برویم و مترو سوار شویم و نفس بکشیم. این مرض بیش‌تر در قشر دانش‌آموخته و اهل علم دیده می‌شود. یک طلبه‌ی منبری می‌گفت در اوایل طلبگی‌اش در پایان نوشته‌ها و نامه‌هایش اصرار داشته که بنویسد الأحقر فلانی. استاد رندش یک بار به او نهیب می‌زند که نمی‌توانی یک بار اسمت را بدون پس‌وند و پیش‌وند بنویسی. هم او می‌گفت که اوایل طلبگی‌اش برایش مهم نبوده که وقتی اسم‌اش را جایی درج کرده‌اند، پیش‌وند آخوندی‌اش را تمام و کمال آورده‌اند یا نه. اما وقتی سن و سال بالا رفت برای‌اش مهم شده است. البته ایشان فروتنانه و با شکسته‌نفسی این حدیث نفس را برای مخاطب می‌گفت. البته به کار بردن لقب، هنگام مخاطب قرار دادن شخص، نشانه‌ی ادب است. مانند استاد و دکتر و... که در دانشگاه مرسوم است. حتی ما در متن دین داریم که مجیزگویی و تملق‌گویی از پدر و مادر و معلم( استاد) به‌جا است. یعنی اگر حکم ادب است که باید لقب هر کسی را درست ادا کنیم. لقبی که در بطن عرف آن جامعه جا افتاده و معمول است. مثل امام در عرف عربی منطقه که برای هر شخص مهم و رهبرگونه‌یی ادا می‌شود. و اگر بحث تملق باشد که به جز استثنائاتی که یاد شد و به‌جاست؛ کلام ناحق است و باید بی‌خیال شد. اما داستان به همین مسئله‌ی جزئی ادب اجتماعی معمول ختم نمی‌شود. داستان در مرتبه‌ی حکومتی قضییه روز به روز پیچیده‌تر می‌شود. بسیاری از نمایندگان مجلس و مسئولان کشور در طلیعه‌ی سخنرانی‌های رسمی‌شان، با حالتی بسیار نچسب، خشک و اجباری‌گونه عباراتی را در عرض ارادت به امام زمان و سپس رهبر انقلاب می‌گویند. این کار آن‌قدر در تریبون‌های نظام تکرار می‌شود که از حالت اصیل خود خارج می‌شود و وارد فاز لوث‌شدن و بی‌فایده بودن عبارات می‌شود. این یک آفت است. مثل پلاکاردهایی که برای تسلیت می‌زنیم. این غم بزرگ و غیرقابل وصف و جنت‌مکان و مصیبت جانکاه و... در این پلاکاردها گفته می‌شود. از بس این واژه‌ها را در این کلیشه‌ها دیدیم، دیگر مصیبت جانکاه درست و حسابی را باید با بزرگ کردن کمیت تسلیت‌ها نمایان کنیم. اگر همه‌ی درگذشت‌ها جانسوز و غیرقابل وصف و دارای اندوه بی‌پایان است، پس مرگ‌های واقعا بزرگ را چگونه بازتاب بدهیم؟ معلوم است دیگر. فرم‌گرا و کمیت‌گرا می‌شویم و ارج میت را با تعداد سبد گل و تاج گل دور مسجد می‌سنجیم. طرف پدربزرگ‌اش به رحمت خدا رفته. اما رییس اداره است. بیا و ببین. عمه‌کتی بازی‌یی به راه می‌افتد که نگو و نپرس. همین که سبد گل و شکوه ظاهری مجلس ترحیم ( بخوانید تفاخر ) دیده می‌شود، نشان از عمق کوه یخ می‌دهد. همین که مجلس ترحیم‌های ملت شده قرائت نام و نشان سازمان‌های دهن‌پرکن و شرکت‌ها و عنوان‌ها که کی از کجا تشریف آورده و میت چه خاندان اعیانی‌یی دارد، ربط دارد به سبک سخنرانی‌های سیاسیون ما. ربط دارد به مشکلات عمیق اجتماعی سیاسی ما.  همین ماجرا به نوعی دیگر در آیین‌های حکومتی ما رخ می‌دهد. عمده‌ی مشکل در لقب‌های امام و رهبری است. برخی عبارات در مورد رهبر انقلاب مانند نایب برحق امام زمان و ولی امر مسلمین جهان در تریبون‌های حکومتی تکرار فراوانی دارند. من چون نمی‌خواهم از رهبر،  دفاعِ بد کنم و چون نمی‌خواهم از ابهت رهبری ایشان کم شود و چون به ایشان علاقه‌ی زیادی دارم از این دو لقب یادشده و برخی لقب‌های سنگین دیگر استفاده نمی‌کنم. می‌دانم که ممکن است متهم به نشناختن مقام ولی فقیه خواهم شد. اما من جواب دارم. این اواخر هم لقب امام برای آقا توسط بعضی رسانه‌ها و تریبون‌ها زیاد استفاده می‌شود. بحث من سر این نیست که این لقب‌ها تک‌تک درست هست یا نه. نیابت بر حق از امام زمان ، امامت و ولایت امر مسلمین جهان هر کدام جداگانه قابل بحث و استدلال است. اما جایگاه بیان ترکیبی این ویژگی‌های کلامی برای ولی فقیه امر را بر افراد نادان مشتبه می‌کند. البته افراد خبره و ملّا و اهل درک و فهم، ذهن‌شان تعریف‌شده و با دقت واژه‌ها را رسته‌بندی و تحلیل می‌کند. اما وقتی این مفاهیم دست‌خورده می‌شود و به زبان افراد ناعاقل وارد می‌شود، نتیجه همانی نیست که انتظار می‌رود. مثلا اگر خاطرتان باشد در مناظره‌ی سیاسی 92، شبکه‌ی یک برنامه‌یی را پیش از مناظره پخش می‌کرد. مجری برنامه که بسیار پرطمطراق سخن می‌کند ناگهان جوگیر شد و در تریبون دست‌کم 50 میلیونی گفت امام حاضر و ناظر؛ که من گمان محکم بردم که نام امام زمان را خواهد آورد. آنی گذشت و من ناباورانه دیدم که بعد از عبارت امام حاضر و ناظر نام رهبری را آورد. من حقیقتا عصبی شدم. می‌گویند آب که سربالا رود، قورباغه ابوعطا می‌خواند؛ همین حکایت است. اگر شخصی مسلط به کلام است و دین را می‌شناسد و می‌گوید ولی امر و نایب بر حق و... باشد. اشکالی وارد نیست. خوب مجتهد است دیگر. مجتهد وقتی می‌گوید نایب می‌داند یعنی چه. می‌داند نیابت فقیه از امام معصوم یعنی نیابت خاک تیمم به جای آب. آب کجا و خاک کجا. و چه مثال زیبایی است این مثال تیمم و وضو برای درک جایگاه ولی فقیه و امام زمان. اما نادان که حرف می‌زند، اندازه‌ی واژه‌ها و قدر کلمه را نمی‌شناسد و رجماً بالغیب تیر کلام را در تاریکی می‌رهاند. ریاکاری و فخرفروشی و من خوبم تو بدی و من بابصیرت و توبی‌بصیرت هم قاتی‌اش می‌شود. جوگیری خاص مردم ما هم پیوست می‌شود و کار از دست درمی‌رود. آن وقت اگر شنیدی مسئول فلان پایگاه در فلان شهر به نوجوانان و جوانان محله یاد داده که بی‌اذن ولی نمی‌شود فلان کرد، باید شنفت و متأسفانه باور کرد. آن وقت اگر شنیدی که چه حرف‌های مهملی در گوشه و کنار درباره‌ی نظام و رهبری و امام و... به خورد ملت داده می‌شود، باید باور کرد. بنابراین ما یک سری مطلب کلامی-معارفیِ درست داریم که باید محققانه به آن‌ها پرداخت. و اگر مطلب برای شما ثابت شد تازه راه بیان شروع می‌شود. لازم نیست هر مطلبی را درک کردی برای کل مردم بیان کنی. این خطای مجری پرطمطراق، خود حکایت از عمق این آفت فرهنگی دارد. راهکار من این است که القاب را کم کنیم اما ظاهرا برخی سیاسیون و برخی رسانه‌ها تازه می‌خواهند القاب را زیاد کنند. خلاصه‌ی راهکار من این است که هر چه می‌فهمیم بر زبان بیاوریم البته به شرطی که مخاطب هم در همان حول و حوش ما بفهمد. برای کسی که معرفت حداقلی به دین ندارد نباید از خیلی مسایل گفت چون ممکن است فهمش کج شود. آفت این است که با تکرار این الفاظ بخش مهمی از مردم هم این الفاظ را به صورت طوطی‌وار تکرار کنند و برای خودشان بی‌مفهوم باشد. این خطر است دیگر. مشکل کمیت‌گرایی و ظاهرگرایی( به معنای فرم‌گرایی) دامن مدیرانِ کارنامه‌ساز و صورت‌حساب‌چی ما را گرفته است. همیشه راه ساده‌تر بهتر نیست. ساده این است که با تکرار لفظ عمق مطلب را جا بیندازیم اما شاید موثر نباشد. نکته‌ی دیگر این که شنیدم آیت‌الله سیستانی، لقب آیت‌الله العظمی را از پیشانی‌نوشت وبگاه‌شان حذف کرده است. من نظری درباره‌ی این کار نمی‌دهم اما به نظر می‌آید این کارشان به مخ بحث ما ربط زیادی دارد. ای کاش می‌شد تمام واژگان روزمره‌ی ما دوباره از نو تعریف شود. همین التماس دعایی که ما به هم می‌گوییم و رد می‌شویم یک دنیا معرفت می‌خواهد فهمش. در حالی که شده لقلقه‌ی زبان حزب‌اللهی‌ها. شاید جناب سیستانی هم بر آن شدند تا کلید refresh را بزنند.من قضاوتی ندارم اما حتما این حذف عنوان آیت‌الله علت مهمی داشته است. باید بحث شود. خدا رحمت کند مردی را قدر خودش و اندازه‌ی کلماتش و ابعاد کلامش را بشناسد. والحمدلله.       

۱۵ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۵۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

عیدانه‌یی تقدیم به رفقا


خداوندا غمینم غرق دردم**** ببین از غصه‌ی دوری چه کردم

غم هجران تو بر دوش دارم**** وبانگ کوچ را در گوش دارم

نوای خسته‌ی جان را شنیدم**** صدای پای یاران را شنیدم

اگر از کاروان من بازمانم**** جدا از سرّ و ذکر و راز مانم

جدا مانم ز رنج راه کوی‌ات**** و محروم از می و جام و سبوی‌ات

که می در راه می‌نوشند مستان***** شراب تلخ راه حق‌پرستان

شراب تلخ و اشک و درد و آه است**** نه فریادی که خاموشی صلاح است

کویر بی‌کران باشد گذرگاه****چراغ ما سبوی هر سحرگاه

صبا را جامی از نور است در دست****که جان را صبح‌گاهان می‌کند مست

دل‌ات را زنده می‌دارد نسیم‌اش**** درون‌ات را عیان دارد شمیم‌اش

نفس‌های دل‌ام در صبح پیداست**** و سبحان‌اله مرغان که برپاست

به عهد اولین و آخرین صبح**** چهل جام از می شورآفرین صبح

بنوشم من به یاد ساقی مست**** بریزم جرعه‌ای بر خاکی پست

به خاک گل شده گویم که برخیز**** برآی و آسمان‌ها را به هم ریز

ببین خورشید حق نور الهی**** بنوش از باده‌ی حق جام آهی

همان آهی که صد آتش فروزد**** و جان عاشقان در آن بسوزد

 


۰۷ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۱۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی