خداوندا غمینم غرق دردم**** ببین از غصهی دوری چه کردم
غم هجران تو بر دوش دارم**** وبانگ کوچ را در گوش دارم
نوای خستهی جان را شنیدم**** صدای پای یاران را شنیدم
اگر از کاروان من بازمانم**** جدا از سرّ و ذکر و راز مانم
جدا مانم ز رنج راه کویات**** و محروم از می و جام و سبویات
که می در راه مینوشند مستان***** شراب تلخ راه حقپرستان
شراب تلخ و اشک و درد و آه است**** نه فریادی که خاموشی صلاح است
کویر بیکران باشد گذرگاه****چراغ ما سبوی هر سحرگاه
صبا را جامی از نور است در دست****که جان را صبحگاهان میکند مست
دلات را زنده میدارد نسیماش**** درونات را عیان دارد شمیماش
نفسهای دلام در صبح پیداست**** و سبحاناله مرغان که برپاست
به عهد اولین و آخرین صبح**** چهل جام از می شورآفرین صبح
بنوشم من به یاد ساقی مست**** بریزم جرعهای بر خاکی پست
به خاک گل شده گویم که برخیز**** برآی و آسمانها را به هم ریز
ببین خورشید حق نور الهی**** بنوش از بادهی حق جام آهی
همان آهی که صد آتش فروزد**** و جان عاشقان در آن بسوزد