اگر آدم ابوالبشر (علیه السلام)، همان کیومرث، پدر بشر است، پس همه از یک نژاد هستیم و آن نژاد آدمیت است. البته انسان پس از هزاران سال به شعبه‌ها و قبیله‌ها تبدیل شد . این تیره‌ها و رنگ‌ها و نژادها تفاوت‌هایی در رنگ پوست، قد و هیکل، اخلاق و زبان دارند اما نسبت به هم برتری‌یی ذاتی ندارند. این گزاره‌ها برای یک مومن به دین اسلام، از بدیهیات اعتقادی‌اش محسوب می‌شود. چرا که بارها در قرآن کریم متوجه این آیه شده است که  یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(حجرات/13). و نیز چنین است در سیره‌ی نورانی حضرت محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله) که از نخستین پیام‌هایش به جامعه‌ی حجاز و غیرحجاز این بود که سفید بر سیاه برتری ندارد و بالعکس. یا این‌که فرمود نگویید سلمان فارسی بلکه بگویید سلمان محمّدی. در سیره‌ی امامان معصوم (علیهم السلام) نیز بارها تأکید بر عدم برتری عرب بر عجم و سایر نژادها بر یکدیگر آمده است. در تاریخ علمای شیعه هم پر واضح است که چنین کژی‌هایی جایگاهی نداشته و قوم فارس و عرب و سایر قوم‌ها بدون در نظر گرفتن مسئله‌ی نژادی به بحث و درس پرداخته‌اند. حال ما را چه شده است که پس از قرن‌ها شاهد رویش دوباره‌ی چرک‌ها و کینه‌های عمدتاً موهوم ضدعربی در میان بخشی از مردم ایران اسلامی هستیم؟

شاید سلاطین در روزگاران مختلف رنج و آزار فراوانی بر مردمان وارد کرده باشند و نیز شاید در طول دوران‌های گوناگون سختی‌ها و مشقت‌های زیادی را بر قومیتی خاص تحمیل کرده باشند. چه پیش از ظهور حکومت شیعی صفویان و چه پیش از آن، تاریخ شاهد جنایت‌ها و جرم‌های حاکمان بر مردم بوده که البته بخشی از این جنایت‌ها به خاطر احساس خطر یک حاکم جائر از سوی یک گروه قومیتی یا قبیله‌یی خاص بوده است. چنین واقعیتی را نمی‌توان کتمان کرد. بحث ما از بحث سلاطین و حکومت‌های رایج در تاریخ جداست. بحث درباره‌ی مسلمانان است که در جریان تاریخ هویت خود با روش مذهبی و فتوای عالمان دینی پیوند داشته‌اند. به جز جریان نوظهور تکفیر که با محمدبن عبدالوهاب به اوج رسید تقریباً می‌توان گفت که فرق و مذاهب اسلامی که تا حدود زیادی مساوق قومیت‌های موجود در کشورهای اسلامی هستند؛ در طول تاریخ با صمیمیت و سلم و صلح، عمر سپری کرده‌اند. علمای شیعی هیچ‌وقت فتوا به تکفیر مذاهب سنّی نداده و عالمان و شیوخ اهل سنّت نیز بر آن نبوده‌اند که بر سبیل تکفیر گام بردارند. البته در هر دو سوی ماجرا فتاوای بی‌اساس و پدیده‌های استثناء یافت می‌شود.

اگر فردی که خود را مسلمان و شیعه می‌نامد لب به طعن نژاد عرب بگشاید نگارنده از او درخواست می‌کند که به فکر فرو برود و به این امر بیندیشد که چهارده معصوم بزرگوار (علیهم السلام) هم عرب هستند. این مسئله شاید باعث شود تا فرد طعن‌زننده که برای نژاد موضوعیتی مستقل قائل است به فکر فرو رود که شاید این چنین نباشد. یعنی شیعه معتقد است که حضرات معصومین (علیهم السلام) از هر گونه رجس و پلیدی دور و مبرا هستند. این حضرات بزرگوار پر واضح است که به واسطه‌ی شأن انسانیت و تولد پیدا کردن جسمانی در نشئه‌ی دنیوی، دارای یک نژاد هستند. بر اساس مشیّت و تقدیر خداوند متعال، خاندان عصمت کبری در طایفه‌یی از مردم عرب حجاز ظهور کرده است. اگر معاذالله فرض را بر عیب و پلیدی ذاتی نژاد عرب بگذاریم، قهراً این صفت رذیله به همه‌ی افراد این نژاد (معاذالله اعم از اهل‌البیت –علیهم السلام-)سرایت می‌کند. حال که مومن به مکتب شیعه‌ی امامیّه معتقد به عصمت تام اهل‌البیت است، نباید باور غلط عیب ذاتی نژاد عرب یا هر نژاد دیگر را بپذیرد. اگر هم عیبی یا صفت رذیله‌یی در میان قومیتی خاص شیوع بیشتری دارد نه از آن جهت است که آن رذیله ذاتاً متصل به افراد آن نژاد است بلکه احکام جامعه و روح جمعی و تاریخی مردم در هر سرزمینی ممکن است صفاتی را در افراد تقویت کند. چه این‌که تأثیر طبیعت و آب‌وهوا هم بر افراد مختلف کره‌ی زمین اثرهای مختلفی بر روحیات و جسم انسان‌ها می‌گذارد.

در این جا باید توصیه‌یی به اهل تحقیق کرد که درباره‌ی نژاد انبیاء بیشتر پژوهش شود. چه بسا با پژوهیدن و بررسی تطبیقی کتاب‌های آسمانی پیش از قرآن، شاهنامه‌ی فردوسی، داستان‌های اسطوره‌ای ملت‌های شرقی و غربی و قرآن، مطالب شگفتی درباره‌ی ملّت‌ها به دست آید. بسیاری از اسطوره‌های شاهنامه و سایر داستان‌های حماسی با داستان پیامبران که در قرآن و عهدین آمده مطابقت می‌کند. قصد گشودن این بحث پردامنه و ژرف را در این مقال ندارم اما باید از این روزن به تاریخ اقوام نگریست که شاید مسایل مربوط به ریشه‌های اقوام اساساً با آن چه که مردم و حتی مورّخان و دانش‌پژوهان تاریخ گمان می‌کنند، متفاوت باشد. از آن‌جا که بسیاری از قوم‌ستیزی‌ها در ژرفا ریشه در مسایل اعتقادی و ماوراءالطبیعی دارد. مثلاً اعتقاد به این که یک نژاد از نژاد شیطان است یا این‌که فلان قوم ملود شرّ هستند؛ از این قبیل باورهاست. چه بسا اگر پای بحث‌های تطبیقی اسطوره‌ها و افسانه‌ها با داستان انبیاء و اولیاء، که بحث‌های دست‌نخورده‌یی هم است، به محفل‌های دانشگاهی و پژوهشگاهی جهان اسلام و به ویژه ایران باز شود راه‌های باورنکردنی و بی‌سابقه‌یی در هم‌دلی اقوام و مذهب‌ها گشوده شود. چنین بحث‌هایی تا امروز چه در حوزه‌های علمیّه و چه در دانشگاه به صورت جریان‌ساز مطرح نشده است. بنابراین نه تنها مردم عامی بلکه فرهیختگان هم وظیفه‌ی بزرگی در برابر مسئله‌ی تفاوت‌های قومی و نژادی دارند. چه بسا این یکی از مقصودهای تعبیر قرآنی  "لتعارفوا" به معنای برای این‌که بشناسید؛ باشد.

اگر ساحت بحث را کمی به سمت مردم جابه‌جا کنیم به بحث درباره‌ی برداشت مردم از نژاد خودشان می‌رسیم. همه‌ی ایرانیان به خاطر وقایع شرم‌آور فرودگاه جده برآشفتند و بسیاری این برآشفتگی و خشم را در پیکره‌ی شعار ضد قوم عرب ریختند. البته واقعه‌ی فرودگاه جده بسیار ننگین و نفرت‌انگیز است و به جای خود باید غم‌اش را فریاد زد. اما اشکال جایی دیگر رخ داده است. درصدی از مردم با توهّم این‌که آریایی هستند زندگی می‌کنند. مثلاً با این توهّم از روی آتش می‌پرند و با این توهّم روبروی سفارت سعودی‌ها فحش به عرب‌ها می‌دهند. پرسشی از این افراد دارم. آیا یقین دارید که زاده‌ی نژاده‌ی آریایی هستید؟ چگونه به این یقین رسیده‌اید؟ اولاً باید نظریه‌های مختلف درباره‌ی نژاد آریایی را بررسی کرد که آیا درست است یا خیر. ثانیاً بر فرض صحّت اندیشه‌ی نژاد آریایی و شکوه هخامنشی، باید پرسید که در طول بیست‌وپنج قرنِ پرآشوب چه‌طور می‌شود از نگاه‌داشت خون و نژاد یکتای آریایی سخن راند.  مگر نه این‌که قوم مغول ورود طویل و بزرگی به این سرزمین داشته است؟ آیا این قوم با ایرانیان پیوندی نداشته‌اند؟ مگر نه این‌که ترک‌ها با فارس‌ها ترکیب شده‌اند؟ و از همه مهم‌تر پیوند عریق و مویرگی سلسله‌ی سادات و حتی غیرسادات که عرب بوده‌اند؛ چه‌طور از قلم می‌افتد؟ گزاف نیست اگر بگوییم که اگر عنوان سادات بودن بر موالید زنی که سادات است و شوهرش غیرسادات است؛ اطلاق می‌شد، تقریباً همه‌ی مردم تا امروز سید و سیده نام می‌گرفتند. اگر حوصله‌ی بررسی الگوریتمی ریاضی برای شجره‌شناسی باشد، متوجه خواهد شد که گزافه نیست اگر ادعا شود که خون مردمان ایران به لحاظ ژنتیکی با خون دست‌کم یک سید ( که عرب باشد ) ترکیب شده است. پس ادعای آریایی بودن محض سخنی بیهوده است.

اکنون باید نگاهی به ایران اسلامی بیفکنیم. مردم ایران محل تلاقی قومیت‌های گوناگون است. طرفه آن‌که قومیت عرب خوزستان و جنوب کشور از مهم‌ترین آن‌ها هستند. انقلاب اسلامی در ایران تأثیر زیادی بر انواع مسایل منطقه‌یی و اسلامی گذاشته است. امام خمینی (رضوان الله علیه) که وارث علمای روشن‌گر و مجاهد بود نهضت انقلاب اسلامی را در ایران بنا نهاد. پس از پیروزی انقلاب در ایران نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت اما فی‌الواقع انگیزه‌های پیش‌روی انقلاب خمینی نه در ایران و نه در بیرون از خاک ایران و نه در لسان خود امام خمینی از بین نرفت. هیچ مشاهده‌گر منصفی نیست که بگوید این نهضت فقط یک نهضت ایرانی یا فارسی بود. یا این که بگوید این انقلاب مختص شیعه و برای شیعه کردن بقیه‌ی مذاهب است. منصف نیست فردی که این‌گونه بیندیشد زیرا سیره، سخن و راهبرد رهبران انقلاب اسلامی هرگز چنین نبوده است. همیشه سخن از اتحاد و هم‌دلی و انسجام امّت پیامبر بوده است. نمونه‌ی بارز این مدعا حمایت جمهوری اسلامی و مردم ایران از فلسطین و غزه است در حالی‌که اهل سنّت هستند. زمانی هم که ادعا شده بود فلسطینی‌ها ناصبی هستند، رهبر انقلاب به صحنه آمد و با ذکر شواهدی ادعای ناصبی بودن آن‌ها را رد کرد. برگزاری هفته‌ی وحدت و روز قدس و تلاش برای برگزاری ضداستکباری حج تمتّع از شواهد این امر است که ایران اسلامی به دنبال انسجام امّت واحده است.

ایران اسلامی و بسیاری از کشورهای منطقه دچار توطئه‌های پیچیده‌یی در زمینه‌ی درگیری‌های قومیتی و مذهبی هستند. دشمن امت اسلام هرگز به نزدیک شدن امّت اسلامی به فاز ید واحده، رضایت نمی‌دهد و دست از تلاش شیطانی خود برنمی‌دارد. امروز پس از آزمودن آرایه‌یی از تاکتیک‌ها و سیاهه‌یی از جنایت‌های پشت‌پرده، داعش را سر کار آورده‌اند. اصلاً بعید نیست که دستی که داعشی را سر کار می‌آورد که سر کودک را می‌برد و زنان را جلوی چشم شوهران‌شان به یغما به می‌برد؛ همان دستی باشد که دو پلیس سعودی را به انجام جنایتی ضدبشری علیه دو نوجوان ایرانی، واداشته باشد. داعش عروسک است و آل‌سعود و آمریکا و صهیونیست‌ها عروسک‌گردان. صدور انقلاب امروز شکل گرفته و درخت انقلاب در سوریه و لبنان و فلسطین و یمن و بحرین و حتی مصر به میوه نشسته است. اگر این برهه‌ی حساس که رهبر انقلاب به پیچ تاریخی تعبیرش کرده‌اند؛ طی شود باید منتظر روزهای خوش بود. پر واضح است که نه دشمن و دست‌نشانده‌ی دشداشه‌پوش حجاز راضی به این گذر کردن ایران نیست و بیکار نمی‌نشیند. امروز کار به جایی رسیده است که سید حسن نصرالله بدون ملاحظه از ایران تمجید می‌کند و خطای سیاسی و حماقت گروه حماس را برملا می‌سازد. مردم و مسئولان ایران هم بدون روتوش حرف‌های نسنجیده‌ی علی یونسی مبنی بر تشکیل امپراتوری ایران به مرکزیت بغداد را تکذیب کرده و بی‌محل می‌خوانند. امروز اگر در گوشه‌یی خطایی رخ می‌دهد و قومیتی یا مذهبی را دل‌آزار و خشمگین می‌سازد، در عوض رویش‌های عظیمی هم در راستای امت واحده شکل می‌گیرد. از آن جمله است زیارت میلیونی اربعین حسینی در کربلا که دشمن‌شکن و بصیرت‌بخش و امیدافزاست. حمایت بیش از پیش علمای شیعه و سنی از وحدت و نزدیکتر شدن گفتمان ضدآمریکایی آن‌ها از رویش‌هاست. داعش هم گرچه پیکر جامعه‌ی عراق و سوریه را زخمی کرده است اما بی‌شک محمل وحدت و هم‌دلی بسیاری را فراهم کرده است. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

اما در نهایت باید از انتظار گفت. چه این‌که همه‌ی این تلاش‌ها برای رسیدن به جامعه‌ی مهدوی است. جامعه‌یی که تأویل آیات نورانی قرآن را در آن می‌شود دید. عقل‌ها هم آن‌قدر رشد خواهد کرد که بحث برای اثبات عدم برتری نژادها بر یکدیگر لازم نخواهد بود. البته یک بحث شیرین در زمینه‌ی مقدمات ظهور در بین ملّت‌ها هست و آن ملیّت یاران اصلی امام عصر (عجّل الله فرجه ) است که باعث نشاط رقابت‌گونه‌یی میان دلداده‌گان حضرت‌اش می‌شود. وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ .


پس‌نوشت: این مطلب با اندکی تغییر در روزنامه‌ی جوان چاپ شد.