جشنوارهی سیودوم را زندگی کردم. لذت بغض کردن برای سکانس
پایانی الفت در شیار، شوق شنیدن دیالوگهای حاتمیکیاییِ فیلم حماسی چ، که اسم
خمینی در آن است و سر ذوق آمدن هنگام کشف سینمای ناب آرایش غلیظِ حمیدخان نعمتاله
با آن دیالوگها و ایدههای توفانی را فراموش نمیکنم. گرچه امسال خیلی درگیر صف و
دردسر بلیط نبودم اما از همراهی با سینمادوستان پایکار جشنواره و همصحبتی با
آنان لذت بردم. بچههای صف جشنواره اکثرا آدمهای خوب و خوش و مثبتی هستند. آنها
را وقتی در انتهای ردکارپت به افتخار ایران کف مرتب زدند، وقتی به احترام مادران
شهدا تمامقد میایستند؛ دوست دارم. تازه وقتی معلومام میشود که با اصل نظام و انقلاب
مشکلی ندارند و خیلی هم اصلش را دوست دارند؛ حس همدلیام با ایشان بیشتر میشود.
این بچهها همین فرزندان تهراناند که کمی اهل دل هستند. همین. رستاخیز عظیم و
آذر،شهدخت صمیمی و باصفا و خندههای ردکارپت کاملا عطارانی را هم فراموش نمیکنم.
ما پایکارهای جشنواره اندیشههای متفاوتی داریم. در بخش مردمی جشنواره و در صفها
و سالنهای اکران مردمی غیر از صاحبان بلیطهای تقدیمشده به خانوادهی اهالی
سازمانها و نهادها که کاملا تفریحی در سالن حضور دارند؛ جوانانی را مییابید که
با ذوق و همت تحسینبرانگیز برای تماشا و تحلیل فیلمهای ایران اسلامی به سینماها
میآیند. البته جنس ناجور در همه جا یافت میشود. اکثر این مجموعه که یاد کردم به
هنر سینما علاقه دارند و در پی تعالی و رشد آن هستند. اما چه میشود گفت وقتی که
هر سال به نوعی به این طیف بیاحترامی میشود؟ یک فیلم به این جشنواره از ابتدا
راه نیافت. آشغالهای دوستداشتنی، صلاح دیده شد که نیاید. دو فیلم دیگر هم بودند
که کمی طعم سیاسی و نقد حاکمیت داشتند: عصبانی نیستم و قصهها. همه چیز خوب پیش میرفت.
روزهای جشنواره میگذشت و فیلمها را میدیدیم و ارتجالا و با جوِ گذرای جشنواره
نظر میدادیم و لذت میبردیم. حتی شنیدیم که عصبانی نیستم در نظرسنجی مردمی تا روز
چهارم اول است. گفتیم خوب باشد. خوش به حالش. تا اینکه شیار را دیدم و شاهد بودم
که اکثر قریب به اتفاق مردم از طیفهای مختلف چهار امتیاز دادند. بعدا که از
دوستان در سالنهای دیگر پرسیدم آنها هم میگفتند که داستان همینطور بوده است.
البته واقعا این جایزه و جایزههای دیگر جشنواره چندان برای من اهمیتی ندارد. اصلا
مگر این جایزهها تا چند ماه دیگر در یادها و خاطرات باقی میماند؟ چند روزی بود
که زمزمهی اعتراض حضرات سیاسی را به فیلم درمیشیان میشنیدیم. البته با توجه به
زیادت بصیرت حضرات بیدار، این امر کاملا طبیعی و قابل پیشبینی بود. افسوس خوردم
که چرا تصمیمسازان فرهنگی مجلس و مدیران جبههی انقلابی بعضا از درک بدیهیات
روزگار رسانهیی عاجز هستند. بزرگواران! این مقدار از بصیرت! دیگر لازم نیست.
بگذارید عرصهی سینما را خود اهالی سینما مدیریت کنند. جواب فیلم را با ساختن فیلم
میدهند. نه با چماقِ جوسازی و فشار. ممکن است جواب بدهد اما... . آقایان! برادران
دلسوز! این جور رفتار برای برخورد با یک فیلم آنهم در حین برگزاری جشنواره باعث
اقناع هیچکس نمیشود. بلکه فقط باعث دلزدگی یک عده از حاکمیت میشود. میگویید
که جشنوارهی فجر را نباید در خدمت اصحاب و حامیان فتنه گذاشت. کسی هم این کار را
نکرده است. مشکل این است که ( با تاسف ) بدنهی اصلی جریان هنری سینما هنوز در دست
کسانی است که منتقد حاکمیت هستند. فهم تفاوت این مسئله و حامی فتنه بودن سخت است؟
من فیلم درمیشیان را ندیدم. یعنی نگذاشتند ببینم. اما از محتوایش خبر دارم. این
برخورد چکشی و این لقبکوبی که حامی فتنه است و... اصلا لازم نبود. خدا میداند که
ما بسیجیها برای تغییر تصویر مردم از بسیج و حزبا... باید چهقدر زحمت بکشیم.
خاک همه چیز را میخوریم. آخر کار آقایان بیشفعال بصیرت با اظهارات بیجا و
جوسازیهای بیمورد و در بوق و کرنا کردن رسانهیی و نیز از کاه کوه ساختن، کاری
میکنند که زحمات این همه بچههای حزباللهی به باد میرود. پایگاههای کمی جوگیر
رجا و امثال رجا هم قضییه را داغ میکنند. کار به تهدید میرسد. واقعا برای این
سیاسیون متاسفم که هنوز در بیست سال پیش سیر میکنند و شیوه های فرهنگی برخورد با
یک فیلم را بلد نیستند. هول میشوند و منفعلانه عمل میکنند. اتفاقات تلخ دو روز
آخر جشنواره رخ داد. رفتم که عصبانی نیستم را در ملت ببینم. مدیریت منفعل سینما
ملت پاسخگوی ما نبود و وزارت ارشاد را جوابگو میدانست. تا اینجای کار شبیه دولت
نهم و دهم بود. نقد من به جریان اصولگرا هم شبیه گذشته است و شوربختانه هیچ چیز
عوض نشده و نگاه امنیتی همچنان به سینما وجود دارد. سلیقهی دوستان سیاسی هم همان
است. اما برخورد وزارت ارشاد دولت روحانی من را به شگفت آورد. وادادن زودهنگام در
مقابل فشارهای سیاسی. حالا فهمیدم که دولت اعتدال یعنی چه. مصلحتسنجی فینفسه چیز
خوبی است. اینکه بخواهی مملکت به هم نریزد و شیرازهی کار از دست نرود خیلی ستایشبرانگیز
است. اما اتفاق خندهداری که در مورد عصبانی نیستم افتاد از جنس بازی مشکوک سیاسی
بود تا حفظ مصالح عمومی جامعه. شعار دولت این بود که ما فضای امن میخواهیم نه
امنیتی. پس با این حساب فضای امن یعنی اینکه در مقابل کوچکترین فشاری وا بدهی و
از حرفت کوتاه بیایی. من ماندهام این دولت حصر را چگونه برخواهد داشت. با وضع پیشآمده
این درمیشیان و فیلم متوسطاش است که مظلوم شدند و مورد تفقد همان بدنهی اصلی
سینما قرار گرفتند. دولت روحانی هم با این رفتار عجیب و نسبتا پیچیده و سست گرفتار
حملات شدید اصلاحطلبان قرار گرفت و احتمالا باد سخنرانی های پرشور آقای روحانی
که مطلوب روشنفکران افتاد؛ کمی خالی شد. این جماعت فهمیدند که در این دولت قرار
است همان اتفاقات گذشته تکرار شود اما در ظاهر امر، دولت حامی سبزها و روشنفکرها
و سکولارها هم هست. ظاهر سخنرانیها دورهی رکود و تفرقه و خمودگی و استبداد فکری
و تحجر را تخطئه میکند اما درنهایت قرار است همان سانسورها هم انجام بشود. من که
تفکر منتقد دولت را دارم انتظار داشتم دولت در مقابل فشارها میایستاد و سنت
ناپسند برخورد چکشی با یک فیلم را احیا نمیکرد. حذف و توقیف هر فیلمی راه و روش
خودش را دارد. مثلا به کجا برمیخورد اگر نمایش دو روز آخر جشنواره برای عصبانی
نیستم به طور عادی ادامه مییافت و یک سیمرغ هم به نوید محمدزاده میرسید؟ هزینهی
کدام بیشتر است؟ این همه مظلومنمایی همراه با دلسوزی مردم برای فیلمی که ناحق میگوید
یا پیش رفتن روند عادی جشنواره و اقناع ظاهری مخاطب؟ سانسور تلویزیون هم که فوقالعاده
بود. تلویزیون در آخرین ماههای مدیریت جناب ضرغامی همچنان توهینآمیزترین شیوهی
سانسور را برای حذف چند جملهی منتقدانه انتخاب میکند. اما یک چیز در گلویم مانده
که باید بگویم. آقای کیایی متلک را به کی میاندازی؟ شما در توهم هستید. چه آن وقت
که گمان بردید و یقین کردید که در 88 تقلب شد و چه امروز که چشم بر واقعیت بستید و
گمان میکنید برای شیار تقلب شده است. اساسا شماها اهل همین تهمتها هستید.
متاسفانه مسئولان جشنواره و خانهی سینما هم با این که اظهارات کیایی به ایشان
اهانت کرد؛ سکوت کردند و رنگی دیگر از اعتدال میان حق و باطل را به نمایش گذاشتند.
از روز اول جشنواره در بسیاری از سالن ها برای فیلمهای مسابقه رای نگرفتند. ضعف
مدیریت سینما شاید علتش بوده است. اما تهمت کمک به فیلم شیار برای رای مردمی حاکی
از این است که امسال فیلمهای انقلابی بسیار خوبی داشتیم که جریان سکولار و روشنفکر
را چندان خوش نمیآید. در روزهای ابتدایی واکنش برخی از اهل رسانهشان گویای بغض
عجیبشان بود. البته در برخی موارد حفظ ظاهر میکردند. آقایان! اگر فیلم عصبانی
نیستم دچار مشکل شد؛ چه ربطی به فیلم شیار دارد. دم خروس پیداست. مراقب باشید.
بگذریم. نسیم خوش سینمای دینگرا و دینباور و دینپرور، خدا را شکر ، قویتر در حال
وزیدن است. سینمای اخلاقگرا هم بسیار محترم و شریف است. سینمای طرفدار روح ملیت و
وطندوستی هم مغتنم و ستایشبرانگیز است. خوشبختانه سینمای ایران در حال غنی شدن
از این سه بخش است. امیدوارم فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو هم به ساحل امن
اکران برسد. امیدوارم مدیران فرهنگی جبههی انقلاب و مدیران دولتی فهم ژرفتری از
سینما پیدا کنند. چه قدر زشت است که ما نتوانیم در سال یک جشن درست و حسابی برای
سینما بگیریم و آتش کینه و بغض همیشه باید دامن همایشهای ما را بگیرد. روز
اختتامیه احساس خفگی میکردم. چرا برخی از مردم در 22بهمن نمیخواهند مراسم عین
آدم برگزار شود؟ مثلا هنگام سخنرانی رییسجمهور هیچ بلندگویی قطع نشد. هر کس بر
ساز خود میکوبید. شعارهای درهموبرهم و بعضا ضدمصلحت عمومی جامعه در راهپیمایی
دیده میشد. چرا ما به عنوان مردم ایران نمیتوانیم برای یک بار در سال همدیگر را
تحمل کنیم. شاید حرفهای متفاوت مریلا زارعی پس از دریافت سیمرغ و جملهی حماسی و زیبای
حمیدیان و اظهارات عباس غزالی( بازیگر وضعیت سفید ) در اینستاگرام مبنی بر تبریک 22
بهمن و پیشتر از اینها افسانه بایگان و شهاب حسینی و پروانه معصومی و... خبر از
ایجاد طیف رشدیافتهی سینما میدهد. سینماگران و بازیگرانی که احساس میشود به
اسلام، نظام و انقلاب و حتی شخص رهبر انقلاب ارادت دارند. یکی از امیدهای من در
این طیف در حال رشد، حمید نعمتاله است که در هنگام دریافت جایزه با همان حالت
همیشگی کتوماش تشکر کوتاهی کرد و با حالتی عادی و غیرهیجانی رفت. شاید بشود تفسیر
کرد. شاید غیبت حاتمیکیا و درویش را هم بشود تفسیر کرد. در هر حال من واقعا امید
دارم که این معضلات هم رفع شود. به شرط این که بشنویم و سطح معرفتمان را بالاتر
از بنگاههای خبری سطحی قرار دهیم. امیدوارم در مورد فیلم رستاخیز و محمّد-صلی
الله علیه وآله- مشکل نشان دادن یا ندادن چهرهی حضرات معصومین – علیهمالسلام – و یاران و فرزندانشان به
فرصتی تبدیل شود برای ایجاد عرصهیی نو در فقه و ساحت جدیدی در علم شهر قم پایهگذاری
شود. کار زیاد است. وقت برای درگیری و متلکپرانی نیست.
باز هم میام