در نکوهش بیگانهپرستیِ نوشتاری و گفتاری، سخن بسیار رانده شده و نیازی به ژاژخایی همچون منی نیست که بیش از این دلیل بیاورم. از هویت ملی و فرهنگی گرفته تا تربیت و سبک اندیشیدن و سبک زندگی ما و فرزندانمان به مقولهی مهم زبان بستگی دارد. از قصهی پرغصهی شروع غربپرستی در ایران هم میگذرم و از افراط عربیگویی و عربینویسی تکبّرآلود دورهی قاجار هم میگذرم چه اینکه آنقدر سواد و دانش نقد دقیق دوران قاجار و پهلوی را ندارم. در دورهی قاجار افراط در عربی کردن زبان فارسی کردیم و در دورهی پهلوی هم با وجود برخی گرایشهای سرهنویسی کسروی و همسلکهایش و علیرغم نوآوری بسیار حیاتی و باارزش عدهیی خوشفکر برای ایجاد واژههای بسیاری که امروز بدیهی مینماید؛ گرایش کلی جامعه به سمت فاخرپنداری واژههای فرانسهیی و انگلیسی رفت. یادمان باشد آدمهای خوشفکری در اوایل پهلوی بسیاری از واژهها را تر و تمیز وارد گفتار مردم کردند و ما امروز آنها را بدیهی میپنداریم. واژههایی مانند دانشگاه و دانشکده و پرونده و هواپیما و... . بنابراین زبان فارسی ما دورههای سختی را پس از قاجار طی کرده است. تا امروز نیز فرهنگدوستان و مدیران و استادان زیادی برای حفظ این زبان تلاش کردهاند. اما امروز مشکل این جا است که ما دچار نوعی تعرب بعد از هجرت شدیم. یعنی پس از مشاهدهی خطرات وارده به این زبان مهم و پس از آگاهی بر اهمیت پاسداری از آن، کژی و سستی را برمیگزینیم و در فرهنگسازی چندان جدی نیستیم. مشکل وقتی سوز دل را میافزاید که میبینیم مردم دانشآموخته و دانشگاهدیدهی ما در قیاس با فوتبالیهای ورزشگاهی و مردم کمتر باسواد چندان رغبت بیشتری برای حراست و پاسداری از ناموس فرهنگی ایران اسلامی ندارند در حالی که انتظار از این قشر از مردم بیشتر است.اینها نه تنها راه دزد ناموس را باز میگذارند بلکه در آیین دفاع از پایاننامههاشان در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری و در جایجای دیگر زندگی مجازی و واقعیشان، لگد میزنند به پیکر نحیف زبان فارسی. من که چندشام می شود وقتی واژهیی را که تا دیروز فارسیاش را مثل آدم از دهان مردمان میشنیدم؛ امروز میبینم که همان واژه به خاطر کژمغزی برخی دیربهدورانرسیده و به دلیلی واهی جای خود را به واژهی حرامزادهی غربی داده است. واژهی غربی در رحِم و دنیای غربی حلالزاده و در سرزمین فارسیگویان دزد و حرامزاده است مگر به صورت مهمان. مهمان کردن واژه هم فقط با زنّار این علامت خاص " فلان واژه" جایز است و لا غیر. البته و صدالبته که زبان عربی مسئلهاش از بن تفاوت می کند و امروز بسیاری از واژه های عربیالاصل را نباید عربی به حساب آورد. دقت شود که ما نمیخواهیم به جای مردم 1300 سال پیش خود تصمیم بگیریم و چرخ را دوباره اختراع کنیم و جلوی مثلا 2000 واژهی عربی را بگیریم. به هر حال این مهمانان عربیریشهی زبان فارسی امروز خود صاحبخانهاند و در بسیاری موارد با معادلهای امروزیشان در کشورهای عربزبان فرق دارند و از این جهت چندان نگران کننده نیستند. بحث ریشهیی و دقیق ماجرای فرهنگساز نبودن بچههای دانشگاهی و غیردانشگاهی ما چیزی است که من نام آن را خاماندیشی فرهنگی و بیسوادی عمیق و تازهبهدورانرسیدگی شدید میگذارم. یادش به خیر. استاد دکتر گلستانیان. استاد دکتر بهار. استاد دکتر منصورحسینی. و استاد گرانقدر شیخالاسلامی. نام این بزرگان را بردم تا یادمان باشد که همینها به من یاد دادند که باسواد بودنِ زیاد باعث میشود به زبان فارسی مفاهیم هرچند پیچیده را بیان کنم. از بین این عزیزان که نام بردم، نام استاد شیخالاسلامی را بار دیگر میبرم. ایشان را من لدی الورود در نیمسال اول سال 84، در دانشکدهی علوم و در روبروی درِ گروه فیزیک با آبدارچی اشتباه گرفتم. ایشان چنان فروتن بود که این اشتباه رخ داد. همین بزرگوران و دیگر بزرگان حوزههای علوم دیگر و ترجمهی کتابهای درسی دانشگاهی بودندکه واژههای زیبای فارسی فیزیک دانشگاهی و ریاضی دانشگاهی و... را به ما آموختند. دوستان! ناموس فرهنگ و زبان فارسی را انسانهای شریف و زحمتکشی در طول تاریخ حفظ کردهاند. در آیین دفاع از پایاننامهها و در پایگاههای اینترنتی و شبکههای مجازی و حتی در گفتگوهای ساده با دوستان، بیناموسی زبانی و فرهنگی نکنیم. چه جوری باید به برخی فهماند که مفاهیم و ابزارها با انگلیسی بلغور کردن نامشان پرجذبهتر نمیشوند. اگر تو باسواد باشی و کمی برای فرهنگ تره خرد کنی میفهمی که لذت بهرهجویی از واژهی محرَم با گنگی حاصل از استفاده از واژهی نامحرم قابل مقایسه نیست. باشد؛ من جرعهنوش قند پارسی خواهم ماند و تو لجن نازیبای تلخ بیگانهگویی را برگزین. من هم همان دانش را فرامیگیرم و تو هم. اما درِ ناموسخانهی فرهنگ وطن را امثال تو بر دزد گشودی و من نگشودم.
سلام
ببین دقیقا اشکال در اینجاست که تو فکر می کنی فرهنگ ساختنی است حال آنکه فرهنگ شکل گرفتنی است. حاصل توافق آدمیان و مثلا در اشل ناسیونالیستی یک ملت است و در اشل انترناسیونال یک جهان. بهتر بگویم حاصل یک اخوت جهانی است. البت به شرطی که تعبیر ماسونی از حرفهایم نکنی!
هیچ اشکالی ندارد که شما از یک واژه ی غربی، عربی، هندی و افریقایی یا هر کوفت و زهرمار دیگر استفاده کنی. مگر واژه و کلمه مخلوق خدا نیست. واژه ی بیگانه به همان اندازه بیگانه است که بیگانه. هرچقدر که تو چینی را بیگانه می دانی و هرچقدر که سیاه زنگباری را بیگانه می پنداری واژه و کلمه اش هم.
بحث جالبی دارد رضا امیرخانی در همین باره. ببین راجع به همان فرهنگ که تو گفتی رضا اقتصاد و مکاسب را مثال می زند. ببین خاتم الفقها شیخ انصاری اول نیامده پین عقره ی ساعت را بکشد، مکاسب را بنویسد و بعد به مردم بگوید بروید متجرتان و کسب و کاسبی کنید. نه، البت که نه! مسلمانان کسب و کار کرده اند و سپس شیخ عملشان را در قالب یک کتاب و طبق چارچوبهای مطلوب درآورده. شده مکاسب. فرهنگ هم همین است. اگر حداد فکر می کند که می تواند با واژگان مجعول و مفلوک و منهمکی همچون بالگرد و دورگو و چه و چه و چه پاسبان مرزهای ادب فارسی باشد، زهی خیال باطل. شما همین پاسبان را ببین. چه واژه ی تر و تمیز و خوش لفظی است. مال خود خود پهلوی اول. آدم کیف می کند از گفتنش. بر همین سیاق ببین دادگستری را، شهربانی را، ارتشتار را و دیگر از این لغات. یا مثلا نگاه کن به هما. هواپیمایی ملی ایران. آدم کیف می کند. در مقابل این مخفات مزخرف و بی معنی.
اینجور که نمی شود برادر. یک سری آدم لگوری لقوه ای بنشینند دور هم و بخشنامه کنند که بیا از این واژه ی کج و کوله ی رایانه یا یارانه استفاده کن و اگر نکنی به قول تو می شوی بی ناموس و گشاینده ی درهای فرهنگ به روی بیگانه. بگذریم از این تحلیل آب دوغ خیاری که آوینی شهید بیست سال پیش پاسخش داده است که آنگاه که دشمن از آسمان فرود می آید حصارهای زمینی به چه کار آیند؟! حالا حصار و خاکریز کجا و در دروازه و شب بند کجا؟
با همین امیرخانی تحلیل دیگری دارد. می گوید آقا ما تا یک دوره ی تاریخی معادل واژگان غربی را به کار می برده ایم. از یک زمانی به بعد که ملوک ما در برابر تکنولوژی و سینما و تفنگ و تانک و کوفت و زهر مار غرب کم می آورند دیگر مثلا فلان را بهمان بگویی چه فاید دارد؟ لنگ را از دور کمرت باز کرده اند و تو داری به دکمه ی تقوایت ور می روی.
گذشته از همه ی اینها تعبیر تو درباره ی حرامزاده بودن یک واژه ی غربی نمی تواند درست باشد. به استشهاد از همان که خودت گفته ای. واژه ی غربی در رحم غرب متولد می شود. رحم از این سرزمین نیست که اسکندری یا چنگیزی آلوده اش کرده باشد. فراش مهم است. اگر می گفتی حرامی یا رهزن همان درست تر می نمود.
من فکر می کنم شما آدم حسابی و خوش فکری هستی ولی به یاد بیاور داستان خروس حاجی مسگری و آقای رییس جمهور رضا امیرخانی را و آن شیاف ب کمپلکس را خرج خروس بیچاره می کرده اند. این فرهنگستان ما هم شده است شیاف ساز متأسفانه. چاره ای پیش پایمان نیست در همین شرایط که پایین تکنولوژی غرب واقع شده ایم، لااقل واژه های خوش لفظی را جای نشین کنیم نه این بی خود و بی جهت های مید این وطن را.