چه ولایی باشی چه نباشی؛ چه بچهمذهبی باشی چه نباشی؛ اگر فقط لوطیمسلک و جوانمرد باشی، میفهمی که باید در برابر بچهی شر، شر بود. آمریکا و رفقایش شر و قلدر هستند و احمدینژاد سابق دوستداشتنی همانی بود که شر بود در برابر شرهای عالم. وقتی حزبا... لبنان را میبینم که روی صهیونیستها را کم کرد و ذلیلشان کرد احساس شعف میکنم. من هیچ وقت زمانی که خاتمی رییسجمهور بود و در زمان احمدینژاد دگردیسشده چنین حسی نداشتم. اما زمان احمدینژاد سابق از او خوشم آمد. هیچ ایرانی باغیرتی را حتی اگر با دین و مذهب و ولایت هم زلف گره نزده باشد ، نمییابی که از عزتمندی و مهیب بودن ایران خوشش نیاید. ممکن است از برخی تبعات درافتادن با غولها رنجیده باشد اما تهدلاش غرور و فخر رسوب میکند. هرچند بسیاری از تبعات درافتادن با غولها به غولها ربطی ندارد و فقط به مدیر نبودن خودمان و همدلی نکردن مسئولانمان برمیگردد. اما با محمد خاتمی من چنین احساسی ندارم. در ناصیهی سیاسی خاتمی شکستن شاخ زورگویان دنیا و گرفتن حق مظلوم از ظالم نبود. شعارهای او شیک اما با مرام جوانمردان عالم در تضاد بود. جانمایهی کلام این است که اگر به قلدر رو بدهی اگر خبیث باشد گستاختر میشود و قصد ناموسات میکند و اگر آنچنان خبیث نباشد فقط در حد خودش گستاخ میماند. این وسط این تو هستی که باختی. مگر بوش پسر، آخرهای دورهی خاتمی که اهل حالدادن سیاسی و سستی ژئوپلیتیک بود به ایران نگفت محور شرارت. اگر قرار بود به ما انگ شرارت بزنند پس بهتر بود کمی شرارت میکردیم! پرسش من این است که کدام فکر سیاسی-دینی میتواند احمدیروشن تربیت کند؟ تفکر ناب ولایی یا تفکر وادادهی خاتمی؟ نه حتی تفکر ولایی بلکه تفکر ملی با رویکرد ساختن ایران قدرتمند هم با رویکرد خاتمی در تضاد میافتد. باری مشکلهای تفکر خاتمی فقط همین نیست. من قبول دارم که خاتمی سیاستپیشهای نجیب و متدین است. کما اینکه رهبر انقلاب در سال 84 فرمود:" این ناشى از خصوصیاتى است که من در این مدت در ایشان حس کردم. تدین و پایبندى و نجابت و روحیهى نجیب ذاتىِ ایشان واقعاً جزو امتیازات و خصال برجسته در ایشان است." اما همهچیز در این مورد خلاصه نمیشود. نوع تفکر فرهنگی ایشان بسیار خطرناک است. لیبرالیسم و حرکت به سمت غرب فرهنگی با روپوش ظاهری اسلام سکولار در تضاد با اندیشهی امام خمینی است. در این مقال عرصه برای شاهد آوردن نیست. هر کسی میتواند به کتابهای کارشده در این زمینه رجوع کند. البته نجابتی که ذکر شد شاید در سال 88 میتوانست نمود بهتری پیدا کند. بزرگِ جریان اصلاحات بد نبود که یک بار به نمایندگی از اصلاحات از ادعای شرمآور تقلب بزرگ عذرخواهی میکرد که نکرد. بد نبود در روز قدس حرمتشکنی دردآور و در روز عاشورا هتک حرمتها را محکوم میکرد که نکرد. حداقل میگفت که هر کس روزه بخورد و در عاشورا سوت بزند و هر کس با بهاییهاست از ما نیست. این کارنامهی هشتاد و هشتی، کمی به نجابت معروف خاتمی لطمه زده است. چون نجابت همیشه حرف زشت نزدن نیست بلکه گاهی حرف خوب زدن است. خوب است خاتمی و همفکرهایش بدانند که ستون خیمهی نظام ایران اسلامی، ولایت فقیهِ متصل به ولایت معصوم(علیه السلام) و آنهم متصل به ولایت خداوند متعال است. نه شوخی داریم بر سر این گزاره و نه مداهنه میکنیم و نه با کسی رودربایستی داریم. هر کس میخواهد این طور شود که خودش کسی باشد و ولایت هم کسی بهتر است شمشیر دولتافروزی را غلاف کند که سرنوشتاش نامعلوم خواهد شد. تاکید کنم که منظور از ولایت فقیه، شخص رهبری نیست بلکه صد برابرمهمتر از شخص رهبری که آنهم در جای خود جای بحث دارد، جایگاه حقوقی ولایت فقاهت و عدالت است که به جهت شمول همانند ولایت رسولا... (صلیا... علیه و آله)و امامان معصوم(علیهم السلام) میباشد. در زمان غیبت هم که مانند غیاب آب است، مومن باید با تیمم طهارت کند. آب ولی منصوص و معصوم نیست پس باید به دستور همان معصوم(علیه السلام) به خاک ولی فقیه عادل رجوع کنیم. رییسجمهور اگر مسئلهی ولایت را در درون خود حل نکند مشکل خواهیم داشت. امروز در گذر از گردنهی تاریخی باید کسی رییسجمهور شود که قافلهسالار اصلی یعنی پیامبر گرامی و ائمه(علیهم السلام) را باور داشته باشد و دست در دست مسلمابنعقیل روزگار یعنی ولی فقیه بگذارد تا اندیشهی مهدوی و حسینی پیر چماران خداینخواسته افول نکند. در روزگار گذشته با دست خالی پایدار و مقاوم بودیم. امروز که غول بزرگ رو به ضعف و ما راهیان راه حق رو به شدت هستیم واقعا فاجعهگون است اگر حرف از تسلیم بزنیم.
فوق العاده بود.
تنها یه چیز، اونم این که در اسلام به همان اندازه که شخصیت حقوقی ولی مهم است شخصیت حقیقی اهمیت دارد.
به همین دلیل است که محوریت شخص ولی و منسوبان ایشان مهم است.
شاد منظور دو کامنت قبلی مرا از همین متوجه شوی.
این یکی از وجه تمایز های جامعه ی مدنی و جامعه ی دینی است.