چه هشت سال بعد نظام ما پارلمانی بشود چه نشود؛ دولت پیشرو باید به سمت تصمیمگیری گروهی و تشکلی و حزبی پیش برود. رفتن به سمت ساختار تشکلی و حزبی دولت و رییسجمهوری میتواند بسیاری از آفتهای ساختار شخصمحور ریاست جمهوری را از بین ببرد. یک طرح این است که شخصی رییسجمهور شود و یک فرد بسیار مهم را به عنوان معاون اول(بخوانید نخستوزیر) برگزیند. رییس جمهور، امور بینالمللی و کلان دولت را بر عهده بگیرد و معاون اول امور اجرایی را بر دوش بکشد. البته این حالت هم چندان بیآفت نیست. طرح دیگر این که برای هر نامزد ریاست جمهوری یک تشکل جدی با پایگاه مردمی مشخص و بودجههای شفاف وارد عرصه شود و بگوید که بدنهی اصلی دولت پیشرو از ما خواهد بود و اشتباههای این شخص بر عهدهی همهی ماست. این طرح هم بیعیب نیست و آفتهای حزبگرایی را در پی دارد. یک طرح آن است که دولت ائتلافی شکل بگیرد و از همهی سلیقهها در آن حضور داشته باشند تا اگر اشتباهی صورت گرفت تفکر خاصی مورد هجوم قرار نگیرد. این طرحها مطرح هستند اما نکتهای که مورد نظر نگارنده است آن است که هر دولتی با هر تفکری و با هر ساختاری در مرداد 92 امور مملکت را به دست بگیرد، بیاییم و از رییسجمهمورش بت نسازیم و هالهی تقدس و خط قرمز نقد نکردن دورش نپیچیم. این فضای ضد نقد که دور برخی ایجاد شد به ضرر خود آن شخص و به ضرر مردم شد. شخص مهمی در جایگاه ریاست جمهوری اگر نقد نشود دچار حباب خودبینی خواهد شد و نفس اماره برای او بسیار خطرآفرین جلوه خواهد کرد. روزی که در مورد شخصی گفتند او معجزهی هزارهی سوم است و جریان سیاسی خاصی هم این فکر را تا حدودی حمایت میکرد، کسی فکر نمیکرد که این معجزه به جادوی خودبزرگبینی و خودمحبوبپنداری و خودمدیرجهانیپنداری آلوده شود و برای نظام مشکلآفرین شود. طرفه آن است که هیچ کس در جریان سیاسی مذکور غیر از معدود بزرگانی که در آن هستند حاضر به اظهار اشتباه نیستند. در دولت پیشرو هم اگر شخص را محور قرار دهیم و از او به عنوان منجی یاد کنیم باز هم کار خراب خواهد شد. زیباتر آن است که ما بدانیم و در همه جا شعار دهیم که مردم! بدون حضور همه یا بخش قابل اتکایی از نخبگان و افراد لایق و مردم، کار در مملکت پیش نمیرود و نباید به فرد فکر کرد. گزارهی اصلی نوشتهی من این است که اگر ما مردم و رسانهها و سیاستپیشگان درست عمل کنیم و در حباب هیچ رییسجمهوری باد غرور و اعجاز الهی و... فوت نکنیم، حتی اگر آن رییسجمهور به لحاظ ویژگیهای درونی هم مشکل داشته باشد باز هم آسیبها به حداقل میرسد. درست است که نوک پیکان این نقد به گفتمان اصولگرایی برمیگردد اما گفتمان اصلاحات هم در ضعفهای دولت نهم و دهم بیتاثیر نبود. اصلاحاتیها در دورهی دولت اصولگرایی جز سیاهنمایی و نقد تخریبی چه کار مفیدی انجام دادند؟ تا وقتی این اخلاق را کنار نگذاریم اوضاع به همین شکل خواهد ماند. این به مفهوم دولت وحدت ملی و ائتلافی نیست. بلکه کمک به دولت منتخب یعنی فهم درست از ملیگرایی و حب وطن. هر دولتی سرکار بیاید همه باید بسیج شوند و کمک کنند. اتفاقا یکی از توجیههای گروه سیاسی حامی معجزهی هزارهی سوم برای حمایت از آن گونه تعبیرها این بود که رییس دولت نهم شدیدا مورد هجوم بدترین نقدهای بیرحمانه و ناجوانمردانه است و اگر ما از او حمایت نکنیم بسیار بیانصافی است. به هر حال امیدواریم که به سمت دولت دور از شخصمحوری و مردم دور از شخصپرستی و سیاستپیشگانی دور از حب و بغض افراطی پیش برویم. همان سلوکی که رهبر انقلاب با دولتها دارد. حمایت علنی و نقد تا جای ممکن مخفی.
چه عجب برادر !! یک سوال اساسی برای بنده پیش آمده است! اگر صحبت از حکومت اسلامی و اداره ی جامعه به سبک و سیاق اسلام می باشد بفرمایید از کجای قرآن، از کجای اسلام اینگونه اداره کردن جامعه را استنباط کرده اید؟ در مورد بخش دوم نوشته ات، موافقم و معتقدم بدبختی ما را همان قشری رقم زده اند که یا یک شخص را تا حد تقدس و بعضا تعبد بالا می برند یا از بیخ و بن ریشه ی طرف را می زنند. قشری که حد وسط قائل نیستند.
در نوشته هایت جانبداریت از اصولگرایان و مخالفتت با اصلاح طلبان مشهود است که این هم درست نیست به جای حمایت از یک حزب یا یک جریان بهتر است همه را مورد نقد قرار دهیم هیچکس جز انسان کامل(امام عصر عج) معصوم و دور از اشتباه نیست. پس نقد جایز است حتی در مورد رهبر معظم، ایشان هم معصوم نیستند. با سیاست حمایت علنی و نقد تا جای ممکن مخفی موافق نیستم. باز هم در این موضع، جایگاه اسلام و قرآن را نمیبینم! آیا این شعار در قبال مسئولین جامعه اسلامی منطبق با قران است؟