برفبازی تفریح سالم و لذتبخشی است که خیلی از ما خاطرههای خوشی از برفبازی در دوران کودکی خود داریم. اما همین تفریح زیبا تحت شرایطی از نظر دین تبدیل به منکر میشود. در اسلام عزیز توصیه شده است که مرد و زن نامحرم در محیط درس و کار در حد لزوم و با حفظ متانت و سنگینی و وقار با یکدیگر رابطه داشته باشند. هر گونه صمیمیت بیجا منکر است و هر گونه عمل هنجارشکن که موجب شکسته شدن امر عرفی- دینی جامعهی اسلامی شود، گناه محسوب میشود. این حرف من برای ارشاد برفبازهای دختر- پسری دانشگاه نیست بلکه روی سخن با حراست دانشگاه است که علیرغم مشاهدهی عینی این منکر نه تنها از این حرکت جلوگیری نمیکردند بلکه گاهی با لبخند، مهر تاییدی بر کار این دانشجویان زدهاند. از این شیوهی مدیریت به شدت بدم میآید. از مدیر و کارمندی بدم میآید که به محتوای کارش و شرح وظایف رسمیاش ایمان ندارد و یا اگر ایمان دارد جرئت مواجهه با مشکلات و حوصلهی مایه گذاشتن از آبرو را ندارد. بیحجابی و بیعفتی در جامعه و به تبع آن در دانشگاه وجود دارد و کم هم نیست. حتی ممکن است با فقدان امر به معروف و نهی از منکر و پارهای از سوء مدیریتها، این منکرها به معروف تبدیل شود و معروفها به منکر؛ کما اینکه تا امروز بخشی از این فاجعه رخ داده است. به طور خاص در فضای دانشگاه که میتواند رهبر فضای جامعه باشد، وظیفهی دانشجوی مومن احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر لسانی است و در مرحلهی بالاتر گزارش به مسئولان ذیربط. البته احیای امر به معروف و نهی از منکر لسانی برای شخص شاید سختیهایی داشته باشد و شخص رویاش نشود که این حرفها را بزند و از آبروی خود بترسد. اما همه باید بدانیم که سکوت در مقابل پلیدیها و فحشا و انفعال خوابزده در مقابل منکرها به نوعی شراکت در انجام آن امر است و عذاب در پی دارد. اصلا ببینیم چه شد که از روز اول این طور شد. مگر جامعهی ما از اول این طور بود که امر به حجاب و نهی از بیحیایی و بیعفتی خجالت داشت؟ ترک امر و نهی باعث شد که جامعهی خوابزده مطابق خواست شیطان و همراهی چابک نفس امّاره کمکم معروف و منکر را با هم عوض کند.
خواستهی دین از ما به شدت واضح و بیابهام است و آن این است که هر جا دیدیم عمل خلاف شرع صورت میگیرد با حفظ و لحاظ شرایط یاد شده در رسالهها و نظرات مراجع، بیتفاوت نباشیم و فضا را برای انجام آن عمل سخت کنیم. اگر همه تذکر بدهند آن شخص عمل زشتاش را کنار میگذارد. نکتهی کلیدی در هنگام پیش آمدن شرایط انجام این فریضه فکر کردن به آسودگی بعد از آن است، کما اینکه اگر امر به معروف را ترک کنی مدام باید خود را سرزنش کنی که چرا بیتفاوت بودم. دیگر اینکه هر مومنی با دیدن صحنهی منکر غیرت دینیاش را به جوش بیاورد و با این تصور صحیح امر و نهی کند که آن شخص دارد به همه چیز ما و ناموس ما که دین ماست اهانت میکند. به عاقبتها فکر کنیم نه به نیشخند و تسخر زدن چند فرد از جامعه و از لومهی لائم( سرزنش سرزنشگرها ) نترسیم. با این نگاه برفبازی منکر میشود به خصوص وقتی خونهای ریخته شده پای این انقلاب را در نظر میآوریم و توصیهی فراوان شهدا به حفظ حجاب را از خاطر میگذرانیم. خدا را شکر که این مردم حسین(علیه السلام) را دارند. که اگر این نبود این همه نیز نبود. هنر ما این است که کار را به جایی برسانیم که معلوم شود که این منکرها مخالفت با جریان اباعبدالله(علیه السلام) است؛ همانطور که در جریان فتنهی 88 پس از کش و قوس معلوم شد که آن جریانی که میخواهد این نظام نباشد و اصل ولایت فقیه را قبول ندارد، مخالف امام حسین(علیه السلام) نیز هست و آن جوانی که برای رﺃی خود فریاد میزد پا پس کشید و در نهم دیماه هم که اوج این آشکار شدن بود قضییه کاملا برگشت. هنر این است که در مورد این منکرهای در حال رواج هم بتوانیم این تمییز پیدا کردن حیاتی را ایجاد کنیم. مگر چند نفر هستند که مخالف امام حسین(علیه السلام) باشند؟ بسیار اندک و ناچیز. اما بیحجابی چهقدر رواج دارد؟ بسیار. پس بسیار هستند کسانی که دین و امام حسین و ... را دوست دارند و فطرتشان سالم است اما به چند علت عامل منکر هستند. یکی گرفتار گفتمان و سبک زندگی غربی بودن است. یکی دیگر مسئلهی اعتراض و نارضایتی سیاسی است که به شدت یافتن دورهای بیحجابی کمک میکند. دیگری مسایل معنوی و روحی است. حتما علتهای دیگری نیز دخیل هستند که در جای خود باید مورد تعمق قرار بگیرند. اما هر چه هست ما میدانیم که یکی از ارکان حفظ جامعه و نظام ارزشی امر به معروف و نهی از منکر است.
من قشر دینباور ولی بیتوجه به شریعت را مورد خطاب قرار میدهم که خیری در گناه کردن نیست. اگر کسی زندگی همراه با خوشبختی و پاکی را در کانون خانواده میخواهد بداند که راهاش سلامت روحی جامعه است که با رواج بیحیایی و بیعفتی و بیحجابی در جامعه حتما به خطر میافتد و آنگاه که برف لذت گناه آب شده اما جای زخم نیشتر این گناه به بدن جامعهی ایمانی هنوز رخ مینماید. سکوت کنندگان هم بدانند که دود این آتش در چشم همه میرود و روزی میرسد که حسرت فرصت از دست رفته برای اصلاح جامعه را بخوریم ولی شده است آنچه نباید.والعاقبه للمتقین.
این چندمین نوشته ات راجع به امر به معروف است و این خود نشان از دغدغه ای است در تو. البته من نیز معتقدم که رئالیست اسلامی مغلوب شدن در برابر واقعیت (کاری که کارمندان مورد اشاره ات کردند) نیست. همچنین به اصل اشاعه ی سنتهای الهی عمیقا معتقدم. اما اعتفاد من و شما به این سنتها دردی را دوا نمیکند. جهت گیری بخش کلانی از جامعه ی روزگار ما در تعارض با این عقیده است. امر ونهی اسلامی در نظر بسیارانی مساوی با " خود را در مقام داوری قرار دادن" است. مساوی با "خود را بی عیب پنداشتن". و آسان قضاوت کردن. انگاه این نقد وارد میشود که: " تو برو خود را باش" که بزرگان گفته اند :" قضاوت مانع آگاهی است".
( هر چند میدانیم مساله امر و نهی در اسلام، یک رویکرد اجتماعی است و اسلام به عنوان یک رویکرد اجتماعی به اصالت آن تکیه میکند و گرنه در زندگی شخصی فرد بایست معترف به گناه خود باشد. یعنی همان گرایشی که در روند اجتماعی مثبت است، در روند فردی و دینداریِ خصوصی منفی است). القصه تو بحث خوبی را راه انداخته ای. به دنبال یک تحول معرفتی در میان جامعه و به خصوص دینداران هستی. اما ظریفه ای در این میان وجود دارد. اینکه وقتی نظام اجتماعی نوین (همان که با اسم گفتمان غربی و مدرنیته یاد کرده ای) که سبب تغییر در زندگی، مثلا بیشتر شدن مراودات و تعاملات میشود، در حال شکل گیری است، نظام تربیتی متناسبی ارایه نشده و نمیشود. یعنی همزمان، رشد در هر دو حوزه رخ نداده و نمیدهد. به قول درویش مصطفای امیر خانی (نویسنده ای که دوستش نمیدارم!): بچه را باید جوری تربیت کرد که وقتی بالغ شد بالغ شده باشد! یعنی وقتی کبوتر را یله اش دادی جلد باشد. بپرد اما برگردد، نه این که بالش را ببری. ( بچه را استعاره بگیر از جامعه، پریدن را استعاره بدان از مواجهه با مدرنیسم).
حال محتاجیم تا ببینیم چرا دین و ماه محرم ( که تو به آن اشاره کرده ای) عملا کارکردی جهت ارایه نظام تربیتی نداشته است؟
خواهیم دید که مذهب و سایر شئونات مذکور در جامعه ما تقریبا تبدیل به عادات موروثی شده اند و از انروست که قادر به حل مساله و ارایه راهکار به جامعه نبوده اند. اگر غیر از این بود چه در گذشته و چه اکنون که تجدد دیوارهای شهر را در مینوردد و نوردیده ، میتوانست با بومی کردن و پذیرش آن، از مدرنیسم به عنوان ابزار در خمت خود استفاده کند. غرضم از ذکر نکته فوق این است که ابتدا بایست به تحولی ریشه ای دست زد و گرنه با وضع حاضر نهادینه کردن امر و نهی اسلامی در اجتماع غیر ممکن است. مسلم بدان که پرداختن به تحول ریشه ای سبب معطل ماندن دستور الهی (امر ونهی) نمیگردد. و در غیر این صورت امر و نهی چیزی جز شبیه به یک گرایش فاشیستی و دگماتیک و غیر دموکراتیک جلوه نخواهد داشت. پیامبر هم نخست ریشه ی اسلام راستین وصحیح را تبین کرد و سپس منع شراب!
و من هنوز معتقد به روش رفورمیستی امام موسی صدر در لبنان هستم و ناقد متد رولوسیونیستی.
اراتمند شما.