سادهلوح کیست؟
وقتی صدرینیا، کارگردان مستند قائممقام در مصاحبهیی گفت که فیلم من قضاوت منصفانهیی دربارهی آقای منتظری، یا به قول خودش «مرحوم» منتظری، دارد؛ کنجکاو شدم تا فیلماش را ببینم. انصاف و رعایت آن، ادعای بزرگی است. رعایت انصاف، این را میطلبد که فرد با خودش صادق باشد و بیحجاب با واقعه مواجه شود. فیلم «هوادارانه» و «جانبدارانه»یی که ادعای گزاف انصاف ندارد؛ نسبت به فیلم مدعی انصاف، ولی غیرمنصف برتری دارد. حال این ادعای انصاف دربارهی شخصی است که بیاغراق و بیمداهنه، از اواخر دههی شصت تا فتنهی ۸۸ بزرگترین اپوزوسیون نظام جمهوری اسلامی بوده است. اینکه چهطور یک فیلمساز منتسب به تفکر حامی نظام میتواند فیلمی منصفانه درباره این شخص بسازد؛ هیجان دیدن مستند را میافزاید. هیجانی که طی تماشای اثر، سرد میشود. به جز عدم رعایت انصاف، اشکالهای اساسی دیگری نیز دامان اثر را میگیرد.
اولین نقدی که به کلیت اثر وارد است این است که چه اصراری بوده که تمام دوران زندگی سیاسی منتظری، به صورت فشرده، در یک مستند کار بشود. این روزها منابع اطلاعرسانی به وفور در دسترس هستند. اکثر اطلاعات مطرح شده در فیلم پیش از این بارها شنیده شده بود و مرور آنها هیچ لطفی نداشت. سطح انتظار از فیلم برای نگارنده در حد موشکافی وقایع و شخصیتها بود درحالیکه قائممقام چیری فراتر از کلیپهای واحد مرکزی خبر برای بیستوسی در ایام فتنه و فجر به انضمام ویدیوی «کِشرفته» شدهی ناطق نوری نبود که به هم چسبانده شده بود*. برای شهروندان پیگیر اخبار سیاسی، که قاعدتاً مخاطبان اصلی این فیلم هستند، قائممقام هیچ دستاوردی به لحاظ دادهی تاریخی جدید و تحلیلهای ناب تاریخی و سیاسی نداشت. پروندهی سیدمهدی هاشمی پیش و پس از انقلاب هر کدام سوژهی مستندی مجزّا هستند. این پروندهی بسیار رازآلود در این مستند به سطحیترین وجه برگزار شد. سوالات جدی موجود در این رابطه حتی مطرح هم نشد. پروندهی آیتاله منتظری در دهههای هفتاد و هشتاد، به عنوان قوهی عاقلهی اپوزوسیون نظام، خود ماجراهای طولانی و مفصلی میتوانست داشته باشد که در این فیلم به شکل مرور برخی مشهورات روزنامهیی برگزار شد. البته تماشای این مستند برای بخش انتهایی اخبار سیما، در چند شب متوالی، جهت افزایش اطلاعات عمومی نوجوانان و جوانان، مفید است اما چنین اثر آسان گرفته شدهیی هرگز نمیتواند به عنوان یک مستند سیاسی جدی مطرح شود.
نخ تسبیح قصهی قائممقام «سادهلوح» بودن منتظری است. گویی که فیلمساز بنا دارد به مخاطب اثبات کند که قطعاً و یقیناً منتظری فردی سادهلوح بوده است. شاید چون امام در نامهاش به منتظری، وی را «سادهلوح» خواند؛ این فیلمساز جوان ما احساس تکلیف کرده تا برای ثبت در تاریخ، کلام امام را به هر شکلی که ممکن است؛ اثبات کند. غافل از آنکه فیلم خودش چیز دیگری میگوید. از کنارِ هم گذاشتنِ فیلم قائممقام و خوانش سادهی تاریخ و نگاهی به وضعیت امروز حکومت و مملکت و مردم، قضاوتی از منتظری ساخته میشود که ناخواسته به خلاف نیّت سازندگان است. منتظری، فقیه مبارزی است که پس از پیروزی انقلاب به قائممقامی رهبری میرسد. در درون دفتر و بیتاش مشکلات امنیتییی پدید میآید. پس از گذشتن مسئله اعدام مهدی هاشمی، مسئلهی زندانها و اعدام منافقین پیش میآید. امام وی را عزل میکند. پس از درگذشت امام، او تا آخر عمر به عنوان فقیه معترض و زاویهدار با نظام عمرش را سپری میکند. این خلاصهیی کوتاه از زندگی سیاسی منتظری است. فیلم هم همین مراحل را دارد و سادهلوحانه، نخ تسبیح سادهلوحی، در فیلم تعبیه شده است. بهتر بود فیلمساز به تعریف عنوان سادهلوحی میپرداخت؛ چهاینکه مهمترین صفتِ مهمترین مخالف نظام حتماً ارزش وقت گذاشتن و تحلیل کردن را دارد. اطلاق عنوان سادهلوحی و سایه افکندناش بر تمام وجود و زندگی منتظری، کاری بس خطیر است. چهطور یک آدم سادهلوح بزرگترین نظریهی اندیشه سیاسی اسلامی را مدوّن میکند درحالیکه خود امام چنین نکرد؟ چهطور یک فرد سادهلوح طی سالهای زندانِ ساواک خودش و یاران انقلاب را حفظ میکند و بدون ذرهیی وا دادن و همکاری با ساواک بالاخره جان سالم به در میبرد؟ چهطور یک سادهلوح اصل مهم ولایت فقیه را در قانون اساسی جای مینهد؟ البته نگارنده به این معنا معتقد است که منتظری در وزان یک سیاستمدار کلان یا رهبر سیاسی نبوده است. همچنانکه بسیاری از علما در آن زمان و دورانهای دیگر، قابلیت کار اجرایی نداشتهاند. در رفتار رسانهییِ منتظری سادهلوحیهایی وجود داشته است اما تعمیم دادن این سادهلوحی به کل شخصیت او قابل دفاع نیست. نقدی که به فیلم وارد است این است که میزان توفیق فیلم در مطرح کردن و پاسخ دادن به سوالات و اشکالات وارده از سوی منتظری نسبت به نظام، بسیار ناچیز است بهطوری که فیلم ممکن است کارکردی همدلانه و سمپاتیک با تفکر منتظری داشته باشد. این اشکال فیلم از جایی نشأت میگیرد که، به خواست فیلمساز، بحث جدی سیاسی و اندیشهیی کنار گذاشته میشود، دیالوگ واقعی و نافذ شکل نمیگیرد و به جای دیالوگ و طرح بحث جدی اندیشهیی، حاشیههای بیارزش ژورنالپسند روی پرده میرود. خاطرهی ناطق نوری از مواجههی حکیم و منتظری فقط در حد یک خاطره است که لیاقت نقل در هنگام شبنشینیها و گعدهها را دارد. بحثهایی روشن، علنی و رسانهییشده هستند که دستنخورده ماندهاند و کسی پاسخ نداده است. کدام یک از استدلالهای روشن منتظری با قول سدید و بیان برهانی، فارع از جنجالها و حاشیههایش، در فیلم پاسخ داده شد؟ البته نگارنده معتقد است آیتاله منتظری در چند نقطهی مهم تاریخ انقلاب، خواسته یا ناخواسته، خیانتهای بزرگ و بسیار بزرگی مرتکب شده است؛ اما میتوان پروندهی خطاهای سیاسی این شخص را از مقولهی شبهات و ایرادات وی به نظام از هم تفکیک کرد. چنین تفکیکی مطلقاً در قائممقام دیده نمیشود. مثلاً موافقان منتظری میگویند این رفتار رسانهیی منتظری سادهلوحی نبوده بلکه صفتی والا بوده که در سیاستمداران دنیای مدرن دیده نمیشود و آن راستی و درستی و صداقت است. انصاف اگر بدهیم منتظری میتوانسته با رعایت ملاحظاتی به مقام رهبری برسد. این مطلب بسیار اساسی و لبّ بحث است. مستند قائممقام به این سطح از بحث حتی نزدیک هم نشد. آیا منتظری دوست نداشت رهبر بشود؟ اگر دوست داشت که رهبر بشود چرا سکوت نکرد؟ آیا «صداقت» و «راستی» و «درستی» منتظری، به زعم هواداراناش، از اول انقلاب به همان کیفیتِ پس از اعدام سیدمهدی، بخوانید پس از کنار نهاده شدن همیشگی از رهبری، بود یا اینکه منتظری پس از وخیم شدن اوضاع رهبر شدناش، روغن ریخته را نذر امامزاده کرد و از درِ عدالت و آزادی درآمد؟ در فیلم قائممقام تمام این سوالها بایکوت شده و با کلیدواژهی سادهلوحی به عنوان علت همهچیز از وقایع عبور میشود. آری، ویژگییی در منتظری بود که برخی مردم آن را سادهلوحی مینامند. اما این تنها ویژگی شخصیتی او نبود. به نظر میرسد که صراحت لهجه و تندی در تصمیمگیری و اقدام از خصوصیات اخلاقی و شخصیتیِ ذاتی او بوده است. در این معنا شکّی نیست اما نکته این است که با همین مقدار، نمیشود کلّ منتظریِ فقیهِ مبارزِ قائممقامِ اپوزوسیونشده را قاب گرفت. جای خالی روانکاوی شخصیتی منتظری و تحلیل صفات اکتسابی شخصیتی وی بهشدّت در فیلم محسوس است. صفات رفتاری و خصوصیات اخلاقی ذاتی و اکتسابی منتظری و دیگری سیر اندیشهی سیاسی و سیر معرفتی او، دو مقولهیی هستند که فیلمساز اندازه را دربارهشان رعایت نکرده است.
جایی در فیلم گفته میشود که یکپنجم کشتهشدگان منافق مرصاد، همان عفوشدههای زندانی بودهاند که پس از آزادی به عراق و آغوش ناپاک رجوی گریختهاند. این دادهی مهم تاریخی به درستی در فیلم جانمایی شده و به هدف میخورد اما ایکاش فیلمساز کمی بیشتر روی نکته عمیق میشد که زمینهی آزادی این زندانیان را چه کسانی ایجاد میکردند. آیا این منتظری بوده است که برای آن یکپنجم مرصاد دستور کتبی آزادی نوشته بوده است؟ اگر نه، موافقان تفکر تسامح با منافقینِ دربند، که حتماً در سطوح بالای کشور بودهاند، چه چپ و چه راست، در این عفوهای اشتباه دخیل بودهاند. حال سوال مطرح میشود که آیا اینها همهگی مثل خود قائممقام، سادهلوح بودند؟ یعنی این همه سادهلوح وجود داشته؟ یا اینکه مسئله پیچیدهتر از این حرفها بوده است؟ فیلم باز هم به این افراد مهم کشور که در باب تسامح با منافقین همنظر با منتظری بودند؛ نزدیک نمیشود. در فیلم بیان میشود که منافقین در هنگام عملیات مرصاد در زندان مأموران را تهدید میکردهاند. شما چهطور اینقدر «ساده» این گزاره را پذیرفتید؟ چرا فیلمساز از مصاحبهشوندگان صحت اصل این ادعا و کیفیت آن را مطالبه نمیکند؟ آیا این افرادی که در زندان تهدید میکنند – یعنی حکم اعدام خود را دو دستی امضا میکنند! – از سنخ همان توّابنماهایی هستند که طیّ چند سال دههی شصت از زندان جستند و به رجوی در عراق پیوستند؟ باید بگوییم که دستکم باورش آسان نیست. اینها تشکیلاتی بودهاند و حرفهیی. چهطور در زندان بهجای «تقیّه» ، علناً تهدید کردهاند؟ آیا قوهی قضاییهی وقت فیلم و مدرکی از این تهدیدها دارد؟ این مطالبه در فیلمتان غایب است. آیا شما هم سادهلوح بودید؟
سالهای پس از امام هم در فیلم به آسانترین شکل برگزار شده است. امام منتظری را به ادامه درس و بحث توصیه کرد. سوال جدییی که مطرح است این است که امام، که تیزبینانه مخالفخوان و حتی اپوزوسیون شدن منتظری را پیشبینی میکرد؛ به چه امیدی منتظری را به برگزاری درس فقه توصیه کرد؟ آیا این توصیهی امام صرفاً چیزی شبیه دلجویی بوده یا امام به طورِ جدّ، از شاگرد قدیمیاش انتظار داشته که امری از امور زمینماندهی انقلاب را بر دوش بکشد؟ فیلم قائممقام در به تصویر کشیدن منتظریِ اپوزوسیون کاملاً عاجز است. منتظری فقیهِ انقلابی و معتقدِ به ولایت فقیه، با آیتاله خویی و آیتاله شریعتمداری فرق دارد. با گروههای چپ و سلطنتطلب و قومیتگرا و الخ تفاوت اساسی دارد. هیچ اپوزوسیونی مانند او نمیشود. عقلانیت منتظری به عنوان مخالف، دقیقاً همان عقلانیت موافقین نظام و سران نظام است. این امر، جدیترین چالشهای فقهی و حکومتی را فرارویِ نظام به وجود میآورد. منتظری در این همه سال چه میکرده است؟ پاسخی به این سوال داده نمیشود. بُعد فقهی منتظری پس از تبدیل شدناش به اپوزوسیون کاملاً در فیلم غایب است. در حالیکه منتظری شخصیتی بِروز داشته و مطابق با مسایل مرتبط با فقه حکومتی نظیر برخورد حاکمیت اسلامی با بهائیان، نظر داشته است.
در اواخر فیلم، به مستند بیبیسی فارسی درباره منتظری اشاره میشود. فیلمساز اینجا کمی سادهلوحی کرده است. فیلم میگوید چهطور شده مستند منتظری و عمادالدین باقی، سر از پخش بیبیسی درآورده است و سپس "فاتحانه" نتیجهگیری میکند که همانطوری که نامههای سال۶۷ منتظری سر از رادیو بیبیسی درآورد؛ مستند باقی و منتظری هم راه بیبیسی فارسی را جست. آیا این حرف خام و این ایراد عوامانه در شأن پایانبندی این مستند پرطمطراق بود؟ فیلمسازِ کمی سادهلوح ما باید به تکتک ادعاهای مستند بیبیسی فارسی، پاسخ مستدل و روشن میداد. این فیلم رقیب آن دیگری است. حال چهطور یکی از این فیلمها به خود اجازه میدهد فیلم دیگر را به بهانهی کانال انتشار، تخطئه کند؟ اگر عُرضهاش را میداشتید پاسخ کوبندهی عماد باقی را میدادید. به راستی مجرای انتشار یک فیلم در عصر اینترنت و ارتباطات چهقدر اهمیت دارد؟
اگر تمام زاوید و جنجالها را از سوالات و اشکالات منتظری بزداییم و فقط اصل اشکالاتاش به قوهی قضاییهی وقت و به تبعِ آن، به رهبری، را بررسی کنیم؛ با اشکالات و نقدهایی که به قوهی قضاییهی امروز وارد میشود؛ چه تفاوتی میکند؟ مقاومت منتظری در برابر محاکمه و مجازات سیدمهدی هاشمی و اغراقهای منتظری دربارهی اعدامهای درون زندان و بیموقع سخن گفتن دربارهی نتیجهی جنگ تحمیلی و موارد دیگر، به عنوان بیتقواییهای شخصی منتظری در تاریخ ثبت خواهد شد اما وزن و ضریب اهمیت اصل شبهات و اشکالات منتظری نسبت به نظام در مقایسه با ویژگیهای شخصی منتظری بسیار بیشتر است. وقتی این اندازهها در فیلم نگه داشته نمیشود؛ نباید انتظار ماندگار شدن را داشت. انصاف دربارهی منتظری همان رعایت ضریب اهمیت بحثها است. چرا شبههی اعدامهای 67 پس از این همه سال در ذهن بسیاری زنده مانده است؟ آیا مردم دربارهی اعدامهای 67 پرسش یا شبههی دینی دارند؟ آیا برخوردهای کوتاه و کوچک مردم با اجزای قوهی قضاییه و لمس وضعیت مشکلدار آن باعث بدبینی نسبت به گذشته نمیشود؟ اعدام منافقین زندانی که سرِ موضع باقی ماندند؛ میتوانست با شرح چند نکته از قرآن و تاریخ صدر اسلام، تشریح شود و پاسخ گفته شود. هرچند در آن زمان امام با سکوت از این مسئله میگذرد. ایکاش این مسئله امروز کاملاً گشوده شود. و احیاناً، اگر در هزاران (؟) پروندهی اعدامهای 67 مواردی بوده است که ناحق بوده؛ شفّاف به مردم گفته شود. مردم به طور طبیعی قیاس میکنند. امروز به واسطهی وجود رسانههای شهروندی گسترده، برخوردهای ناروای پلیس و قوهی قضاییه علنی میشوند. مردم در قضاوتشان طبیعتاً دربارهی وقایع دههی 60 دچار تردید میشوند. شکل درست این است که اگر هزار اعدام در آن سالها رخ داده است؛ مثلاً چند تایی از آنها دچار اشکالاتی بوده است. اما اگر پس از سالها سکوت خبری، به مردم گفته شود که صد در صد اعمال و رفتار قوای قهریّهی نظام در آن سالها درست و مطابق اسلام بوده است؛ به مخاطب باید حق داد که باور نکند. انصافِ ادعایی فیلمساز به شرطی صادق بود که با شرح صدر و بیرودربایستی برخی نقدهای منتظری به قوهی قضاییه و ارکان دیگر نظام را، بدون هیجانهای اضافی، مورد بررسی قرار میداد. چنین نگاهی در اثر دیده نمیشود. لازم نیست در همهی مصاحبهها منتظری را مرحوم بنامیم. به جای این کار که نمایشی مینماید؛ حرفها و استدلالهای او را بشنویم و سره را از ناسره بشناسانیم.
*یادداشت پیشِ رو مطابق نسخهی اکرانشده در جشنواره سینما حقیقت سال 96 به رشتهی تحریر کشیده شده است. نگارنده ویرایش بعدی فیلم را که ناطق نوری به گونهیی دیگر آمده است؛ ندیده است.