وارثان زمین

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

زور زدن برای بهشت


وقتی می‌شود به مشهد برویم و پاساژهای مدرن و مصرف‌زده را سیاحت کنیم و به مجتمع تفریحی هم برویم و کاری هم به زیارت نداشته باشیم و آستان قدس با این قضییه‌ مسئله‌ی فقهی و معضل شرعی نداشته باشد؛ قصه‌ی ما آغاز می‌شود. مشهد سینما ندارد. حتماً سینما هنوز در نظر بعضی، مظهر کفر تمدنی و تمدن کفری است دیگر. سینما بد است اما پارک آبی و پدیده‌ی شاندیز و هتل داریوش بد نیست. سینما قداست حرم امام هشتم را می‌شکند اما پاساژگردی برای خرید بیش‌تر و غفلت بیش‌تر به حرمت حرم امام رضا کاری ندارد. حتماً این‌طور است دیگر. موسیقی و کنسرت را که دیگر بر زبان نیاور که زبانم لال یک طوری می‌شود. واقعاً که شگفت‌زده‌ام از این مدیریت لطیف و همه‌فن‌حریف آستان قدس. قبر در زیرین‌طبقه‌ی صحن، نیم‌میلیارد فروخته می‌شود که این هم از لحاظ شرعی مشکلی ندارد. حالا بحث من خیلی ربطی به مدیریت مشهد ندارد چه این‌که من اهل مشهد نیستم و اطلاعاتم جامع نیست. یک بحث کلی دارم با پدیده‌ی شومی که می‌رود گریبان نظام اسلامی را دوقبضه بگیرد تا این حکومت دچار مشکل جدی بشود. خدا فک و فامیل مردم ما و مسئولان ما و حکومت جمهوری اسلامی نیست. سنت‌های اجتماعی الهی هم سر جای خود وجود دارد. این سنت‌ها در قرآن تبیین شده است. اگر به آن راه درست رفتیم زهی سعادت و اگر به سختی برگشتن به جاده‌ی درست تن ندادیم، دچار پوسیدگی و نابودی می‌شویم. چه ظاهر نظام سقوط بکند چه نکند. ما برای چه انقلاب کردیم؟ این یک سوال خیلی جدی و تلخ‌مزه است. آیا چیزی جز عدالت بود؟

آیا ما مردم و مسئولان عدالت در دل‌سوزی برای انسان‌ها داریم؟ یعنی این‌که اگر یک شخص مهمی در نظام فرزندش خطای اخلاقی‌یی اعم از بی‌حجابی و بی‌عفتی و حرمت‌شکنی بکند، آیا آن شخص مهم با فرزندش همان برخوردی را خواهد کرد که با فرزندان مردم می‌کند؟ آیا نیروی انتظامی ما از صغیرش که مأموری باشد تا کبیرش که سرهنگی باشد؛ گستاخی برخورد عادلانه با پسرحاجی‌ها و پسرسردارها و پسرآخوندها دارد؟ غیر از این زاویه که جوابش متأسفانه معلوم است می‌خواهم زاویه‌ی دیگری را هم مطرح کنم. دل‌سوزی ما آیا عادلانه است؟ آیا ما دل‌مان برای تک‌تک مردم همان‌طور می‌سوزد که برای خانوده‌مان؟ چرا ما این‌طور پرورش نیافتیم و این‌طور نمی‌پروریم که فرزندمان دلش برای همه بسوزد. به فرزندمان نیاموزیم که بچّه‌جان! درس‌ات را بخوان به کار دیگر هم کار نداشته باش. ما از عنفوان کودکی به فرزندمان یاد می‌دهیم که نمی‌خواهد تو دل‌سوزی کنی برای کسی. به فکر کلاه خودت باش. فرض کنید صندلی اتوبوس عمومی کثیف شده باشد. از صد نفر از ما چند نفر حاضرند که اول صندلی را تمیز کنند و بعد روی همان صندلی بنشینند. من و امثال من می‌رویم روی یک صندلی تمیز می‌نشینیم و با خود می‌گوییم بالاخره یک خری هم روی این صندلی می‌نشیند دیگر. همه‌ی ما انتظار داریم با بچه‌ی ما مانند دردانه‌ی خلقت برخورد شود در حالی که خودمان با بچه‌ی مردم مثل توله‌ی سگ هم رفتار نمی‌کنیم. اگر این ریزرفتارهای نهادینه‌شده را درون ساختار فرهنگی بدنه‌ی نظام درست می‌کردیم فاجعه‌ی زیان‌بار و رقت‌انگیز کهریزک پیش نمی‌آمد. یادمان باشد بحث سر فلان قاضی و بهمان افسر نیست. بحث سر این است که روندهای ناعادلانه‌یی را تحمّل می‌کنیم که نباید تحمّل کنیم. اگر فلان شخص مجرم می‌دانست که قاتی بازداشتی‌ها یک پسرحاجی بُر خورده است احتمالاً رفتار کاملا متفاوتی انجام می‌داد و حادثه‌ی این‌چنینی پیش نمی‌آمد. شوخی نیست. مسئله‌ی کهریزک و حتی یک‌دهم مسئله‌ی فاجعه‌بار کهریزک نباید در قاموس حکومت ما تحمّل بشود. نکته‌یی را هم بگویم که در این نوشتار در پی ماجرای فتنه نیستم و به خوبی می‌دانم که فاجعه‌ی کهریزک هر چند عمیق و عریق است در قیاس با ظلم بزرگی که به نظام شد؛ مسئله‌ی فرعی محسوب می‌شود. تازه من در صدد کیفرخواست و برخورد قضایی و این مسایل هم نیستم. بر فرض که بهترین برخوردها هم بشود. باید ببینیم که ریشه کجاست. یک منظومه‌یی وجود دارد که اگر در این منظومه شناور شویم نظام خودبه‌خود از درون تهی می‌شود و شاید سقوط کند. این منظومه وجود دارد و بخشی از نظام ما اعم از مردم و مسئولان در این منظومه غوطه‌ور هستند. اگر دچار یقظه و بیداری دسته‌جمعه و دست‌به‌جمعی بشویم می‌توانیم مشکلات ظاهری فرهنگ را کم کنیم. اگر آن قدر بی‌خیالی طی کنیم که همه‌ی ارکان درگیر منظومه‌ی غلط برانداز و پوساننده شوند، باید فاتحه‌ی همه‌ی زحمات شهدا را بخوانیم. باید منتظر شنیدن صدای سیلی خوردن اسلام هم باشیم. این یقظه و بیداری از حوزه‌ی تربیت و پرورش خودمان و فرزندمان آغاز می‌شود. خودمان و به‌ویژه نسل خودمان را دل‌سوز، کوشش‌گر و غرنزن بار بیاوریم. تلاش کنیم فرزندها درگیر سبک زندگی فردگرا و مصرف‌گرا و پوچ غربی نشوند تا پس‌فردا با بطری مشروب در صندوق‌عقب دویست‌میلیونی پیدایش نشود. کسی را هم شماتت نکنیم. پس‌فردا سر خودمان می‌آید. ادامه‌ی این یقظه تصمیم جدی برای گفتمان‌سازی برای روش درست و نیک امر به معروف و نهی‌ازمنکر در جامعه است. فقط هم ماجرا حجاب و روزه‌خواری و دختروپسر و... نیست. باید در حوزه‌های خطرناک‌تر هم وارد شد. پیام این خواسته واضح است. امام علی فرمود که نهی از منکر اجل را جلو نمی‌اندازد و باعث کاهش روزی کسی هم نمی‌شود. اگر این روند پی‌گیری بشود این تیه ضلالتی که در آن گیر کردیم و بیرون هم نمی‌آییم، تمام می‌شود. خسته شدیم از برخورد با معلول‌های ظاهری. از وضع رقت‌بار تلویزیون و خیابان و فضای مجازی بگیر تا مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها. اگر برخوردی هم لازم است باید از جنس مردم باشد. همان‌طور که آرمان نظام است. نه این‌که مردم جدای از حکومت باشد. اگر مردم خودشان همان حکومت باشند دیگر گفتن این جمله ایرادی ندارد که ما می‌خواهیم مردم را به زور به بهشت ببریم. راستی من می‌خواهم به زور به بهشت برده شوم. کسی مشکلی دارد؟


۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۲ ۲۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

گرگِ عقب سر

پیمودن راه، تنهایی سخت است. اگر راهی باشد و راهِ خوبی هم باشد؛ پیمودن راه، تنهایی سخت است. آدمِ مسافر غریب است. دل‌تنگ می‌شود. کم می‌آورد. راه را گم می‌کند. حالا این که خوب است. فرض کن راهی در کار نباشد و تو پا در مسیر سنگلاخ و بیابان بگذاری و باز هم تنها باشی. دیگر کار وحشت‌ناک سخت می‌شود. آدم‌های کم‌یابی وجود دارند که پا در مسیر راه‌هایی می‌گذارند که فقط خودشان تهِ مسیر را می‌بینند. امثال من اگر راه درست را هم پیدا بکنند باز درست و حسابی راه نمی‌افتند. وسط راه خسته می‌شوند. نباید خسته شد. خوب شد ما امام را دیدیم. او راهی را رفت که کسی نرفته بود و جز او کسی نمی‌رفت. امام را اراده‌ی پولادین‌اش امام کرد. اراده و فقط اراده است که می‌تواند آدم را پای راه نگه دارد. اگر حال آدم، عادی باشد فقط چند کیلومتر می‌دود اما اگر گرگ دنبالش بیاید خدا می‌داند چه قدر خواهد دوید. چرا ما گرگی را عقب خود نمی‌بینیم؟ چرا ما گرگِ عقب خودمان را که حتماً هم هست نمی‌بینیم؟ مهلک‌ترین آفت حزب‌اللهی بودن همین است که بهشت را توی مشتت حس کنی و جوری که خودت را گول بزنی به خودت القا کنی که ما که توی بهشت جا داریم؛ حالا چرا سگ‌دو بزنیم. مشکل همین است که خوش‌خیال هستیم. من که این جمله‌ها را می‌نویسم خودم می‌دانم وضع خودم چیست. خطاب اول به خودم است. یادآوری‌اش هم لازم نبود. در ذیل همین کلی به یک امر جزئی هم اشاره‌یی می‌کنم. قضییه این است. یک پدر دل‌سوز به فرزندش نصیحتی می‌کند. داستان از این قرار بوده که فرزند نوجوان یا کودک به پدر می‌گوید که در صف نان یا اتوبوس بودیم که مردی پیچید به بازی و حقّی را ناحق کرد. من جلوی‌اش درآمدم و نگذاشتم. پدر به فرزند می‌گوید مگر کس دیگری آن‌جا نبود. به تو چه ربطی داشت؟ دنبال دردسر می‌گشتی؟ همین دیالوگ‌های رسوب‌کرده در ذهن و روح ایرانی‌ها فاجعه آفریده است. این نصیحت‌ها روح تلاش و حق‌گرفتن را از بین برده است. همان حکایت "بابا نان دادِ" ما و "من می‌رومِ" ژاپنی‌هاست دیگر. حزب‌اللهی‌ها! گرگِ پوسیدن نظام از درون عقب ماست. گرگِ فساد عادت‌شده عقب ماست. گرگِ همه‌چیز را گربه دیدن، گرگِ همهِ معترضان را مسعود رجوی دیدن، گرگِ تعرب بعد از هجرت در زمینه‌ی برخورد با مردم، گرگِ اراده‌ی قوی جهّال وهابیت و فرقه‌های باطل، گرگِ فراموش کردن شهدا در حالی که دم از شهدا می‌زنیم؛ گرگِ عادی‌شدن خیانت‌ها و جنایت‌ها عقب این نظام و مملکت است. حال اگر می‌خواهید بفهمید اگر هم نه که نه. بیچاره آن بچه‌حزب‌اللهی‌یی که یک راه درست را تنهایی می‌رفت. آن‌قدر تنها شد که برید. از خیلی‌چیزها برید. او فریاد می‌زد ولی ما به او می‌گفتیم نه به صلاح نیست. برای این‌که دیگر کسی وسط راه از اصل راه دل‌زده نشود باید نگذاشت که هیچ‌کس تنها و بی‌کس دچار جاده‌ی نقد نظام شود. 


۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۱۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

در باب شادی


 آدم وقتی می‌خندد شاد می‌شود یا این‌که وقتی شاد است می‌خندد؟ این باشگاه‌های خنده را دیده‌اید؟ ملت همین‌طور می خندند. که چه؟ فرض کنید یک عده دور هم جمع بشوند و به هم بگویند که بیاییم و کاری بکنیم که شاد بشویم. آن‌ها دقیقاً باید چه کاری انجام بدهند؟ باید چه حرکتی انجام بدهند؟ شکلک؟ لودگی؟ رقص و تکان دادن آن‌جا باعث شاد شدن یک انسان می‌شود؟ بحثی که می‌خواهم مطرح کنم نسبت مستقیمی با بحث‌های سیاسی روز ندارد. بحث من بحث تحلیلی و عمیق است. پس اشتباه درک نشود لطفاً. واقعا آن افراد رقصنده در هنگام رقصیدن شاد هستند؟ یعنی اگر شاد هستند به چه چیزی فکر می‌کنند که شاد می‌شوند؟ رقص پدیده‌یی است که اگر منجر به خنده‌ی کسی بشود از روی لودگی و مسخره‌بازی کودکانه است. برای روشن‌تر شدن موضوع باز هم نمونه می‌آورم. در یک مراسم عزاداری و پس از سخنرانی و گریه و روضه‌ی خوب و دل‌نواز و دل‌سوز و پس از سینه‌زنی سنگین و شور، وقتی دعا خوانده می‌شود و چراغ‌ها روشن می‌شود مردم برمی‌خیزند و با کناری‌هایشان دست می‌دهند در حالی که چشم‌شان هنوز اشک‌آلود است. بعد از چند لحظه ناخودآگاه اکثر افراد شوخی و خنده را آغاز می‌کنند. یعنی خودبه‌خود یک بهجت و نشاطی در میان عزادران شکل می‌گیرد که تا چند ساعت( بسته به کیفیت عزا ) ادامه دارد. این مطلب چیزی نیست که توهم توده‌ی مشکی‌پوش سینه‌سرخ باشد بلکه پدیده‌یی عینی است که هر کافر و دهری‌یی می‌تواند به صورت تحقیق میدانی این کار را انجام بدهد. از این دست است شاد بودن مردم مومن در اعیاد مذهبی با این‌که ظاهراً غیر از شربت و شیرینی چیزی در میان نیست. به نظر من می‌رسد که حس نشاط پس از عزای حسینی ناشی از حس خوب توبه و پاک شدن معنوی انسان است. کسی که مومن به آخرت است و آخرت را اصل می‌پندارد، خنده و گریه‌اش هم با هماهنگی آخرتی تنظیم می‌شود. چنین مومنی وقتی از گناه و چرک پاک شود حس می‌کند که به بهشت نزدیک‌تر است. این یک امر حقـیـقی و وجود خارجی است که او را شاد می‌کند سپس او با تلنگری کوچک و رقیق خنده‌اش می‌گیرد. پس قضییه این است: شاد بودن آن‌گاه خندیدن. حالا رقص را در نظر بگیرید. اولا انسان باید از شأن خود تنزل کند و پا به بهیمیت بگذارد. حرکات فوق‌العاده سخیفی را باید انجام بدهد که لغو و بیهوده است. آن‌گاه با فشار، خنده‌یی ظهور کند و در پس این خنده شادی افروخته شود. که چنین شادی‌یی توهم است. خوب است یک تحقیق گسترده‌ی میدانی صورت بگیرد و پرسیده شود که توده‌ی مردم مذهبی مسلمان، نشاط، رضایت و شادی بیش‌تری دارند یا توده‌ی مردم غیرمذهبی قرتی خوش‌گذران. آیا پورشه‌سوارها واقعا با بهجت و نشاط زندگی می‌کنند؟ زندگی با پورشه و ویلای 1200 متری شهرک، دردسر و برو و بیا و چه‌کنم‌چه‌کنم ندارد؟ البته قصد ورود به بحث نسبت پول‌داری و نشاط را ندارم چه این که مقوله‌یی جداست. حرف من این است که بسته‌یی وجود دارد که در این بسته قناعت، صبر، خداباوری عمیق، معاداندیشی خوف‌ورجایی، شکر نعمت، نوع‌دوستی، دستگیری از ندارها، توبه‌کاری و رقت قلب وجود دارد. این بسته زندگی را فراخ و دل را آسوده می‌کند. شبکه‌ی نسیم هم دیگر لازم نیست. به ویژه این‌که نسیم، روش‌های رایج غربی را پیش گرفته است. بسته‌ی پیش‌نهادی دیگری هم وجود دارد که در آن قلب غلیظ و سنگ‌شده، مصرف برای مصرف، حرص، دنیاطلبی و نفس‌پروری و تن‌آسایی و در برخی موارد هیجان‌طلبی افراطی وجود دارد. تهیه‌ی خنده برای پیروان این بسته‌ی پیش‌نهادی بسیار سخت است. این افراد خیلی غلیظ می‌خندند. جوک سکسی سه شخصیتی، کلیپ‌های خفن، مسخره کردن مردم در حد مرگ، تقلید صدا با هتک حرمت و... لازم است که خنده بر لب بیاورد. این مشکل امروز در آحاد جامعه‌ی ما دیده می‌شود. متأسفانه برخی مذهبی های ما هم این مسئله‌ی ظریف را درک نمی‌کنند. نمونه‌اش این که در جشن‌های مذهبی‌های ما هم دیده می‌شوند افرادی که گمان می‌کنند باید لودگی کرد تا خنده گرفت. فاجعه آن است که برخی فکر می کنند که اگر موضوع لودگی را مسایل مذهبی یا مسایل مربوط به مذهبی‌ها انتخاب کنی، کار بهتری کرده‌ای درحالی‌که مسخره کردن و وهن دین پیش آمده است. خوب است شبکه‌ی نسیم برود در شهرها و روستاها بنشیند پای صحبت دل‌نشین ننه‌جون‌ها و آقابزرگ‌ها و کل‌عباس‌ها و مشدحسین‌ها و بی‌بی کلثوم‌ها که برای نوه‌شان صحبت می‌کنند و از خدا و پیغمبر و از قدیم‌ها می‌گویند. همین‌ها مردم را سرگرم می‌کند و از آخرت هم دور نمی‌کند. نکته‌ی منفی شبکه‌ی نسیم این است که غفلت و سرخوشی و دنیاگرایی و خنده برای خنده‌ی صرف، شده است هدف اصلی. ما نباید قرآن را فراموش کنیم که فرمود: هو الذی اضحک و ابکی. ما نباید از خنداندن آخرت‌محور مردم ترس و ابایی داشته باشیم. امیدوارم جنس خنده‌هایمان بهشتی شود. امیدوارم مسئولان فرهنگی ما بفهمند که اگر بنا بود رقص عامل شادی مردم باشد غلـط کردیم انقـلاب کردیم.


۱۸ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۸ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد نوروزی