از زمانی که کتاب شاهدبازی در ادبیات ایران را خواندم پرسش‌های سنگینی ذهنم را درگیر کرده است. بد نیست بدانید که ادبیات ایران به طرز شگفت‌آوری دارای شعر و نثر و طنز مرتبط با پدیده‌ی شاهدبازی است. یک وقت تصمیم گرفتم که برای همیشه سعدی را به خاطر باب عشق و جوانیِ گلستان‌اش پلید و زشت و دشمن بدانم و از او دوری کنم. درباره‌ی شاعران و ادیبان دیگر نیز که این پدیده را در اثر خود داشتند؛ می‌خواستم موضع سفت و سختی بگیرم. اعتراف می‌کنم که این کار را نیز انجام دادم اما نتوانستم بر این دوری و دشمنی پایدار بمانم زیرا بزرگان و علمایی را یافتم که از قدر و منزلت و کرامت این شاعران گفتند و مرا باز به فکر فرو بردند که پس اصل ماجرا چیست. مدت‌هاست به این ماجرا و ربط آن به گرایش‌های وحشتناک امروزیِ هم‌جنس‌گرایی غربی، فکر می‌کنم. مدت‌هاست به تاریخ مسایل جنسی در ایران قدیم و جامعه‌ی ایران و ربط آن به رواج زشتی‌هایی چون شاهدبازی در آن روزگار فکر می‌کنم. خیلی به حاشیه رفتم. یک حاشیه‌ی نسبتاً بی‌اهمیت مذهب این شاعران است که برای برخی علما خیلی مهم می‌نماید. به نظر من یک مسئله، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. مسئله‌یی که اگر باورش کنیم باب عشق و جوانیِ گلستان سعدی توجیه می‌شود. آن مسئله این است که ایرانی‌ها به طور تاریخی روح طنازی و شوخ‌طبعی دارند. ایرانی‌ها زیر بدترین فشارهای اقتصادی و نظامی در تاریخ حس طنازی را فراموش نکرده‌اند. حال فرض می‌کنیم که مسئله‌ی شنیع شاهدبازی(نوعی لواطِ رسمیت‌یافته) تا حدودی در جامعه‌ی ایرانِ روزگار سعدی رواج داشته است. سعدی هم آمده است و در باب این پدیده داستان‌هایی را آورده است و از عنفوان جوانی و چنان که افتد و دانی؛ سخن به میان آورده است تا باب‌های اخلاقی گلستان‌اش را کامل نماید. در واقع ماده‌ی خام گلستان از جامعه‌ی آن وقت گرفته شده و فقط صافیِ ذهن سعدی کمی این مواد خام را ویراسته است و به زیباترین پیکر ادبی درآورده است. سعدی این پدیده را تقبیح نکرده که این خیلی خیلی برای من شگفت‌آور است و من به هیچ وجه از این عدم تقبیح و عدم مذمت دفاع نمی کنم. اما از آن‌جایی که این امر بسیار زشت در جامعه‌ی آن روز بوده است سعدی توانسته است که برداشت‌های اخلاقی کلی‌یی از شکل عشق‌ورزی و پنهان‌کاری و قرارمدار گذاشتن و ... داشته باشد و حکایت‌های اخلاقی( البته حاوی مسایل غیراخلاقی ) برای‌مان بسازد. طرفه آن است که در طول سالیان دراز کلمه‌یی از گلستان توسط علمای دین قیچی نمی‌شود و این حکایت‌ها با آزادی عمل در تریبون‌های رسمی جامعه گفته و شنیده می‌شوند. بسیاری از متل‌ها و مثل‌ها و ضرب‌المثل‌های کوچه‌یی مردم ما هم ریشه و شان نزولی در اتفاقات مرتبط با شاهدبازی و سایر انحرافات جنسی دارد. این گفتارها در جامعه شنیده می‌شوند اما باز و گشوده نمی‌شوند. این جور مسایل که بسیار پیچیده است نشان از همان روح طنازی ایرانی دارد که از زشت‌ترین مسایل نکات نغز بیرون می‌کشد و زیر فشار تحریم و سیاسی دشمن پیامک طنز رد و بدل می‌کند. نمونه‌اش پیامک‌های نیمه‌جنسی درباره‌ی کاترین اشتون. دقت کرده‌اید که میهمانی‌های خانوادگی ایرانی‌ها چه مذهبی و چه غیرمذهبی وقتی به خلوت مردانه می‌رسد وارد جوک‌های جنسی و خاطره‌های رکیک می‌شود در حالی که هیچ‌کس قصد سوئی ندارد. این هم همان روح طنز است. دیگر خلوت و گعده‌ی فضلا و معممین را نگویم که آدمی چون من تاب پیچیدگی شوخی‌های جنسی ویژه‌ی ایشان را ندارد و خدا نکند که طلبه‌یی بخواهد تو را دست بیندازد. این هم همان روح طنز است. بنابراین حکایت‌های باب عشق و جوانی در گلستان و حکایت‌های زننده و رکیک مثنوی و شعر عبید زاکانی و... همگی توجیه‌پذیرند. من چه طور بیایم و سعدی و حافظ و مولوی را بکوبم در حالی که جامعه‌ی من لبالب است از فرهنگ اسمش را نیاور و خودش را بیاور. من به هیچ وجه دفاعی از این شاعران در مورد این‌گونه شعر و آثارشان ندارم اما آن‌ها را لایق منکوب کردن هم نمی‌دانم. اما این‌که چرا مردم ما در طول تاریخ به سمت چنین روحیه‌ی پیچیده‌یی آورده‌اند؛ کار من نیست و ژرف‌اندیشان مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی دین‌محور ما باید سخن بگویند. تاریخ را با چشم باز دوباره ببینیم. البته ما نباید بگذاریم که به بهانه‌ی وجود این روحیه، برخی آثار سینمایی مروج بی‌حیایی مثل طبقه‌ی حساس کمال تبریزی و ساختمان پزشکانِ سروش صحت و پیمان قاسم‌خانی و مارمولک( که مبدع این بدعت بود )، به خود اجازه‌ی جذب مخاطب بدهد. بی‌حیایی در روزگار کنونی شاید منجر به نتایج مشابه هفت قرن پیش نشود. امروز ویژگی های خود را دارد و مناسبات را باید با فهم امروزی تعریف کرد. به هر حال حذف سعدی و ... اصلا به صلاح نیست اما درباره‌ی کتاب و نشریات و سینمای فعلی باید بر اساس عرف اسلامی رفتار کرد.