از پله‌های مترو می‌آیم پایین و بین شلوغی دوست‌پسر و دوست‌دختری را می‌بینم که برای خداحافظی دیده‌بوسی می‌کنند. مشابه این صحنه را بارها در اجتماع دیده‌ام. از پله‌برقی پایین می‌آیم و به کلنجار فکری خودم در مورد صفحه‌ی فیسبوکی آزادی‌های یواشکیِ مسیح علی‌نژاد ادامه می‌دهم. حالا به چیزهای جدیدتر فکر می‌کنم. از تجمع فاطمی که غیرقانونی بود تا آزادی‌های یواشکی. امروز مجازی و احتمالا فردا در فضای واقعی. سوار واگن می‌شوم و به خودم نهیب می‌زنم که شاید دوست‌پسر-دختر نبودند و خواهر و برادر بودند. اخلاقی بنگریم باید این گونه تصور کنم ولی عرف جامعه و مختصر عقلی کافی است تا بتوانم فرق دیده‌بوسی خاله و خواهرزاده و برادر و خواهر را از دیده‌بوسی عرف‌ستیز زن و مرد زوج( اعم از همسرانه یا دوستانه ) تمییز بدهم. در این فکر بودم که از خود پرسیدم اگر فردایی پس‌فردایی یک شیرناپاک خورده‌یی پیدا شد و توی بوق کرد که آی ملت! آی نامزدها! آی دوست‌دختر-پسرها! بیایید از فردا عکس معاشقه و مغازله با زوج‌تان را در فیسبوک بگذارید. بعد که قضییه گرفت بیایید و مثل ترکیه در اجتماع‌های فضای شهری واقعا همین کار را انجام بدهید. می‌دانید که در ترکیه این کار علی‌رغم گرایش اسلامی دولت انجام شد. یا اگر باوراندن این حرکت شاذ برای جامعه‌ی محرم و رمضان‌دارِ ایران اسلامی بعید می نماید، یکی پیدا شود و صفحه‌ی دیده‌بوسی دختر پسرها را برای شکستن غِلِفتی عرف اسلامی-سنتی ایران طرح‌ریزی کند. چه باید کرد؟ این فکرهای مهاجم و بررسی وضعیت ارشادی رسمی موجود در نظام، خسته‌ام می‌کند. اما واقعا برای مقابله چه باید کرد؟ اصلا مهندسی فرهنگی همین است دیگر.

مهندسی فرهنگی یعنی جامعه خود را برای حمله‌های سخت آماده کند. مثلاً حمله به عرف سنتی-اسلامی جامعه از راه چراغ خاموش. نمونه‌اش همین دیده‌بوسی دختر-پسرها در اجتماع. تمرکز فکری جناح فرهنگی مومن روی آزادی یواشکی است و البته به‌جا هم هست؛ اما در گوشه‌گوشه‌ی شهر روند اتفاق‌ها نابودگرتر از فضای مجازی است. طرف توی مترو تقریبا به حد التذاذ می‌رساند فاصله‌ی هندسی خودش را از آن دختر محترم. ملت هم ایستاده‌اند تا بروند و بیایند و لقمه‌نانِ بی‌دعوایی گیر بیاورند و در بستر بیماری بمیرند و از دنیا بروند و خلاص. آی مومنین! غیرت اجتماعی دینی کجاست؟ چرا عرف ستیزی‌های جنسی را زیرسبیلی رد می‌کنیم؟ خوب. بحث که می‌رسد به این‌جا حرف حقی مطرح می‌شود و آن این است که آقا! بردند و خوردند و یک لیوان آب هم روی‌اش، آن وقت تو این‌جا به فکر دو لاخ مو و یک لاسِ تر و خشک داری جز می‌زنی. اگر مردی برو جلوی مسئولان قضایی و سرشان داد بزن که دزد و دزدی را ریشه‌کن کنید. و از این حرف ها، که حق است و شکی در آن نیست. بسیجی و حزب‌اللهی باید نشان بدهد که با فساد سر سازگاری ندارد و آرام نمی‌گیرد. باید نشان دهد که مشکل او فقط مسایل مربوط به پوشش و حجاب و حیا نیست. قبــول. اما این حرف درستی است که غلطی از آن مراد می شود. تذکر مسایل جنسی و بی‌حیایی جایگاه خود را دارد و به خاطر لیز بودن آن برای خانواده‌ها نباید آن را فراموش کنیم.

اگر بحث امروز آزادی یواشکی است باید بدانیم که این حریف تمرینی روزهای سخت تهاجمِ پیش رو هم محسوب نمی‌شود. یک راهبرد اساسی به نظر من حضور فعال در فضای واقعی با رویکرد نهی ‌از منکر است. تذکر بدهیم. لازم به ذکر نیست که هزار لطیفه و ظریفه دارد همین تذکر کوچک لسانی. البته در مورد منکرات نوظهور که احتمالاً در راه هستند باید شیوه‌یی محتاطانه برگزید چه این‌که خود تذکر بی‌جا یا معیوب خود می‌تواند به عرف آسیب بزند. من هنوز خودم درباره‌ی شیوه‌ی مقابله با منکرات لاس‌گونه و مغازله‌گونه فکر منسجمی ندارم زیرا روی‌ام نمی‌شود که قباحت این بحث را بشکنم. جالب است که تمرکز نیروهای پای‌کار حزب‌الله هنوز روی مو و روسری و ساپورت و دامن و ... است که بحث بسیار سطحی و مبتذلی است. این‌ها تهِ تهِ رابطه‌ی علّی و معلولی این داستان است. بحث اصلی در مورد زمینه‌های فکرساز و فرهنگ‌ساز و تمدن‌ساز زندگی بشر امروز است. لااقل باید در سطح حیا و عفت بحث کرد. البته اجر این پای‌کارها نزد خداوند محفوظ است و به قول امیرخانی فضلی در آن است که قضاوت را نشاید. اگر به مردم فیلمی مثل آرایش غلیـظ و سریالی مثل وضعیت سـفید نشان دهیم، فرهنگ‌سازی کردیم. اگر رمانی مثل بـِهِـم میاد را عرضه کردیم، کار تمدن‌ساز کردیم. راه حل همین است. رمان، قصه، فیلم و سریال و مستند. راه، افزودن ساحت درک بشر است از دریچه‌ی افزایش شعور و آگاهی. البته سلحشوری و آبروگذاری و شجاعت حضور و سخنرانی و نهی عملی وسط میدان هم باید باشد. کادرسازی یعنی این‌که نسلی تربیت کنی که مسئله را بفهمد و جرئت میانه‌ی میدان را هم داشته باشد. یک نیروی کیفی از این دست بهتر از هزار نیروی کمّی بی‌فکر است. اگر امروز در فضای مجازی یواشکی‌ها تهدید می‌کنند باید بدانیم که واقعی‌ها هم عرف‌شکنی می‌کنند. من ابداً دوستان ار از فعالیت همه‌جانبه در فضای شبکه‌های اجتماعی منع نمی‌کنم اما اولویت‌ها و ضریب‌دادن‌های مهم و مهم‌تر را نباید خلط کرد.

واقعه‌ی پیش‌ رو مشکل ظاهری و سطحی است اما قضییه‌یی در پشت پرده است. مردم بی‌حجاب یا همان بدحجاب( که ویژه‌ی ایرانیان است ) چند دسته هستند و برخورد فرهنگی با ایشان نباید از یک جنس باشد. هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این‌جاست/ نه هر که سر بتراشد قلندری داند. برخی از بی‌حجاب‌ها نمازخوان هستند و برخی‌شان برای استقبال از آقا اشک‌ریز هستند. برخی‌شان بی‌مبالات و ولنگار و قرتی هستند و برخی هم مشکل سیاسی دارند. چه طور باید قبول کرد که کسی که همه‌ی این تیپ‌ها را با یک ادبیات ارشاد می‌کند، کار درستی انجام می‌دهد؟ راه خوب همان تشکیل نهادهای خودجوش مینیاتوری و کوچک‌اندام ولی لیزری و همدوس است که با اراده‌های قوی و شدید کارهای موثر بکنند. هر نهاد فرهنگی هم زبان یک یا چند تیپ از مخاطب را بجوید. کار ظریف و مینیاتوری انجام شود. به قول مجتبی آشفته شد. بگذرم. یا حـق.