وارثان زمین

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

انتظار حرکت بعدی


 باید منتظر بمانیم و حرکت بعدی جناب عسگراولادی را رصد کنیم تا عمق گرایش فکری ایشان برای ما مشخص شود. بعد از صحبت‌های اخیر چند چهره‌ی سیاسی مبنی بر تخفیف عنوان سران فتنه به درگیرشده‌ی فتنه یا فتنه زده یا هر چیز دیگر و البته پس از مصاحبه‌های ضد مصاحبه‌ی قبلی، باید دید که جناب عسگراولادی که چهره‌ی وزینی برای نظام است در نهایت بازی را با چه مهره‌ای پیش می‌برد. تا این‌جا که عقل من می‌گوید که کسانی که درزمین و ملا اعلی بدبخت و سرشکسته هستند را نباید برادرم و عزیز خطاب کرد؛ هرچند فقط آن‌ها را داخل در در فتنه بدانم و سران فتنه نخوانم. باید منتظر ماند و دید که ترانه‌ی معین و اشاره به فرش و حصیر و ثروت و فقر و تکرار این کلمات در سخن رییس جمهور در مجلس چگونه تفسیر می‌شود. شاید رییس جمهور می‌خواهد از این به بعد کدهای پیچیده‌تری بدهد. این نخستین بار است که کد دادن آقای احمدی‌نژاد در آن واحد هم طبقه‌ی فقیر و روستانشین را هدف گرفت و هم طبقه‌ی خاکستری و مدرن و سکولار شهرنشین را در نظر گرفت. تا پیش از این احمدی‌نژاد دو دسته اظهارات جنجالی داشت. یک دسته برای تهییج و تحرک روستانشینان و طبقه‌ی ضعیف شهری بود که بوی اقتصاد و پول می‌داد و دسته‌ی دوم طبقه‌ی سکولار و شهرنشین مدرن را هدف می‌گرفت و بوی لیبرالیسم و باورهای انسان‌گرایی می‌داد. با استناد اخیر احمدی‌نژاد به ترانه‌ی معین در نطق بهارستانی خود، می‌توان حدس زد که فاز دیگری از ماجرا شروع شده است. 

۲۸ دی ۹۱ ، ۰۹:۰۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

بوی آش فتنه


 فتنه‌ی پیش‌رو یک تفاوت عمده با فتنه‌ی 88 دارد و آن این است که در آن جریان بسیاری از تحلیل‌گرها می‌دانستند که جنس کار چه خواهد بود و با پیش‌بینی‌هایی از پس گذر از فتنه برمی‌آمدند. اما در جریان‌هایی که احتمالا تا انتخابات 92 پیش خواهد آمد مشکل این است که کسی از نقشه‌ی فتنه‌ خبری نداده است. در حالی که مواد آشپزی فتنه معلوم است، آش احتمالی‌ای که در راه پخته شدن است هنوز مجهول مانده است. بسیاری اتفاقات هیجان‌زا و مشکوک رخ داده است اما هنوز نهاد رسمی و رسانه‌ها نام فتنه بر آن نگذاشته‌اند. البته ممکن است مصلحت‌هایی برای این نام نهادن در کار بوده است. به هر حال تا این‌جایی که هستیم برخی موردها را می‌توانیم به عنوان مواد حتمی آش فتنه قلمداد کنیم و در عین حال قضاوتی در مورد آرایش مواد فتنه‌زا و چیدمان عناصر آشوب نداشته باشیم. حلقه‌ی آدم‌های انحرافی متنفذ در دولت یکی از این اضلاع است. بحث اقتصادی و وضع معیشت مردم هم به احتمال زیاد جزو ارکان نقش‌آفرین در گردنه‌ی مهم تاریخ‌ساز شش ماه پیش‌رو است. بحث راجع به وضع امنیت و اخلاقی جامعه هم می‌تواند جزو شورکننده‌های آش مجهول باشد. گنجه‌ها و صندوق‌های قدیمی نظام و مردم در این فتنه احتمالا باز می‌شود و چیزهایی که مدت‌ها از یاد همه رفته بود به یاد آورده می‌شود و شاید جرقه‌های یک آتش خانوادگی ظاهر شود. وقتی نامه‌ی خصوصی احسان نراقی به رییس جمهوری سر از کیف نماینده‌ی منافقین و صهیونیست‌ها در دادگاه درمی‌آورد و باعث دست دادن حالت ضعف به نراقی می‌شود باید بدانیم که با چه مورد وحشت‌ناکی روبه‌رو هستیم. ممکن است در این مدت که غبارها بلند می‌شود حلقه‌ی انحراف به ویژه چهره‌ی ویژه‌ی اسفندیار روز به روز طرفدار و مرید رأی‌بده پیدا کند. در این بین جریان حزب‌الله و ولایت‌مدار باید حواس خود را جمع کنند که با روشن‌گری و بدون بازی به سبک دشمن و یا بازی به شیوه‌ی مطلوب رقیب، کاری کنند که خیمه‌ی سنگین حریف را تحمل کنند و نیز پشت به دشمن ندهند تا خاک شوند تا در فرصت مناسب و عبور سالم از پل، به قول هادی عامل دوست داشتنی رو کنند و کار را یک‌سره کنند. حفظ آرامش برای امتی که زیر خیمه‌ی سنگین اقتصادی و فرهنگی است، کار سختی است ولی به عزت جزع و فزع نکردن می‌ارزد.

۱۸ دی ۹۱ ، ۲۲:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

فریضه‌ی حسینی

 

 برف‌بازی تفریح سالم و لذت‌بخشی است که خیلی از ما خاطره‌های خوشی از برف‌بازی در دوران کودکی خود داریم. اما همین تفریح زیبا تحت شرایطی از نظر دین تبدیل به منکر می‌شود. در اسلام عزیز توصیه شده است که مرد و زن نامحرم در محیط درس و کار در حد لزوم و با حفظ متانت و سنگینی و وقار با یکدیگر رابطه داشته باشند. هر گونه صمیمیت بی‌جا منکر است و هر گونه عمل هنجارشکن که موجب شکسته شدن امر عرفی- دینی جامعه‌ی اسلامی شود، گناه محسوب می‌شود. این حرف من برای ارشاد برف‌بازهای دختر- پسری دانشگاه نیست بلکه روی سخن با حراست دانشگاه است که علی‌رغم مشاهده‌ی عینی این منکر نه تنها از این حرکت جلوگیری نمی‌کردند بلکه گاهی با لبخند، مهر تاییدی بر کار این دانشجویان زده‌اند. از این شیوه‌ی مدیریت به شدت بدم می‌آید. از مدیر و کارمندی بدم می‌آید که به محتوای کارش و شرح وظایف رسمی‌اش ایمان ندارد و یا اگر ایمان دارد جرئت مواجهه با مشکلات و حوصله‌ی مایه گذاشتن از آبرو را ندارد. بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه و به تبع آن در دانشگاه وجود دارد و کم هم نیست. حتی ممکن است با فقدان امر به معروف و نهی از منکر و پاره‌ای از سوء مدیریت‌ها، این منکرها به معروف تبدیل شود و معروف‌ها به منکر؛ کما این‌که تا امروز بخشی از این فاجعه رخ داده است. به طور خاص در فضای دانشگاه که می‌تواند رهبر فضای جامعه باشد، وظیفه‌ی دانشجوی مومن احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر لسانی است و در مرحله‌ی بالاتر گزارش به مسئولان ذی‌ربط. البته احیای امر به معروف و نهی از منکر لسانی برای شخص شاید سختی‌هایی داشته باشد و شخص روی‌اش نشود که این حرف‌ها را بزند و از آبروی خود بترسد. اما همه باید بدانیم که سکوت در مقابل پلیدی‌ها و فحشا و انفعال خواب‌زده در مقابل منکرها به نوعی شراکت در انجام آن امر است و عذاب در پی دارد. اصلا ببینیم چه شد که از روز اول این طور شد. مگر جامعه‌ی ما از اول این طور بود که امر به حجاب و نهی از بی‌حیایی و بی‌عفتی خجالت داشت؟ ترک امر و نهی باعث شد که جامعه‌ی خواب‌زده مطابق خواست شیطان و هم‌راهی چابک نفس امّاره کم‌کم معروف و منکر را با هم عوض کند.

  خواسته‌ی دین از ما به شدت واضح و بی‌ابهام است و آن این است که هر جا دیدیم عمل خلاف شرع صورت می‌گیرد با حفظ و لحاظ شرایط یاد شده در رساله‌ها و نظرات مراجع، بی‌تفاوت نباشیم و فضا را برای انجام آن عمل سخت کنیم. اگر همه تذکر بدهند آن شخص عمل زشت‌اش را کنار می‌گذارد. نکته‌ی کلیدی در هنگام پیش آمدن شرایط انجام این فریضه فکر کردن به آسودگی بعد از آن است، کما این‌که اگر امر به معروف را ترک کنی مدام باید خود را سرزنش کنی که چرا بی‌تفاوت بودم. دیگر این‌که هر مومنی با دیدن صحنه‌ی منکر غیرت دینی‌اش را به جوش بیاورد و با این تصور صحیح امر و نهی کند که آن شخص دارد به همه چیز ما و ناموس ما که دین ماست اهانت می‌کند. به عاقبت‌ها فکر کنیم نه به نیش‌خند و تسخر زدن چند فرد از جامعه و از لومه‌ی لائم( سرزنش سرزنش‌گرها ) نترسیم. با این نگاه برف‌بازی منکر می‌شود به خصوص وقتی خون‌های ریخته شده پای این انقلاب را در نظر می‌آوریم و توصیه‌ی فراوان شهدا به حفظ حجاب را از خاطر می‌گذرانیم. خدا را شکر که این مردم حسین(علیه السلام) را دارند. که اگر این نبود این همه نیز نبود. هنر ما این است که کار را به جایی برسانیم که معلوم شود که این منکرها مخالفت با جریان اباعبدالله(علیه السلام) است؛ همان‌طور که در جریان فتنه‌ی 88 پس از کش و قوس معلوم شد که آن جریانی که می‌خواهد این نظام نباشد و اصل ولایت فقیه را قبول ندارد، مخالف امام حسین(علیه السلام) نیز هست و آن جوانی که برای رﺃی خود فریاد می‌زد پا پس کشید و در نهم دی‌ماه هم که اوج این آشکار شدن بود قضییه کاملا برگشت. هنر این است که در مورد این منکرهای در حال رواج هم بتوانیم این تمییز پیدا کردن حیاتی را ایجاد کنیم. مگر چند نفر هستند که مخالف امام حسین(علیه السلام) باشند؟ بسیار اندک و ناچیز. اما بی‌حجابی چه‌قدر رواج دارد؟ بسیار. پس بسیار هستند کسانی که دین و امام حسین و ... را دوست دارند و فطرت‌شان سالم است اما به چند علت عامل منکر هستند. یکی گرفتار گفتمان و سبک زندگی غربی بودن است. یکی دیگر مسئله‌ی اعتراض و نارضایتی سیاسی است که به شدت یافتن دوره‌ای بی‌حجابی کمک می‌کند. دیگری مسایل معنوی و روحی است. حتما علت‌های دیگری نیز دخیل هستند که در جای خود باید مورد تعمق قرار بگیرند. اما هر چه هست ما می‌دانیم که یکی از ارکان حفظ جامعه و نظام ارزشی امر به معروف و نهی از منکر است.

  من قشر دین‌باور ولی بی‌توجه به شریعت را مورد خطاب قرار می‌دهم که خیری در گناه کردن نیست. اگر کسی زندگی هم‌راه با خوش‌بختی و پاکی را در کانون خانواده می‌خواهد بداند که راه‌اش سلامت روحی جامعه است که با رواج بی‌حیایی و بی‌عفتی و بی‌حجابی در جامعه حتما به خطر می‌افتد و آن‌گاه که برف لذت گناه آب شده اما جای زخم نیشتر این گناه به بدن جامعه‌ی ایمانی هنوز رخ می‌نماید. سکوت کنندگان هم بدانند که دود این آتش در چشم همه می‌رود و روزی می‌رسد که حسرت فرصت از دست رفته برای اصلاح جامعه را بخوریم ولی شده است آن‌چه نباید.والعاقبه للمتقین.


۰۱ دی ۹۱ ، ۱۱:۱۹ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

گفتمان‌سازی و موسسات

 

 مسئله‌ی تغییر و تحول در علوم انسانی و تبدیل آن به علوم انسانی اسلامی مسئله‌ای گران‌سنگ و عظیم است که نمی‌شود ادعا کرد که با نوشتن این وجیزه‌ها و صدها مانند این، مسئله روشن می‌شود. طرح نقشه‌ی راه برای این تحول نیز امر بسیار خطیری است که در آن نیز باید اندیشه‌ی بسیار شود و من و امثال من استحقاق اظهار نظر را در این زمینه نداریم. اما به قدر فهم، نکته‌هایی وجود دارد که بررسی می‌کنیم. نخست این‌که تحول در علوم انسانی و تبدیل به احسن کردن آن چیزی نیست که با متوقف کردن و تعطیل کردن امور رایج و فعلی علمی همراه باشد. این امر خطیر هر چند بسیار اساسی و بنیانی است اما لازمه‌اش این است که کشتی علوم انسانی در میانه‌ی حرکت به سمت مقصد اصلاح شود. یعنی فرض این که اول علوم فعلی را تعطیل کنیم بعد بنشینیم از صفر علم نویی را خلق کنیم فرض باطلی است. دوم این که برای زمین زدن تنه و جثه‌ی بزرگ علم قبلی باید از درون همان علم شروع کنیم و بنشینیم درست و شیوه‌مند آن علم را از منظر چارچوب فکری( پارادایم ) خودمان نقد کنیم و بنیان‌هایش را به چالش بکشیم. سوم این که پس از به چالش کشیده شدن جدی آن علم باید به فکر تولید اندیشه از مبانی فکری خودمان بیفتیم و از متون اصیل اسلامی دانش به‌روز انسانی استخراج کنیم. نکته‌ی مهم این است که نگاه پروژه‌ای را باید به کلی کنار نهاد و نگاه فرایندی را جایگزین کرد. باید آدم‌های ملّای زیادی تربیت بشوند و کتاب بنویسند و حرف مهم و نو بزنند تا از دل آن‌ها چهار تا حرف دانشی استخراج شود. همه‌ی این کارها باید هم‌زمان با کار نقد علم انسانی غربی و ممزوج در آن صورت بگیرد. این مسئله‌ی تحول در علوم مانند کند و کاو یک معدن نیست که با حرکت‌‌های فیزیکی انجام شود و به نتیجه برسد. دانش انسانی با روح انسان سر و کار دارد و بستگی به نوع انسان شناسی ما دارد. تمام این تحول‌ها باید در دل هم انجام شود تا نتیجه حاصل شود.


 موسسات نقش جدی‌ای در زمینه‌ی تحول دارند. هر موسسه می‌تواند نقش یک مکتب فکری را بازی کند و آن مکتب و مشرب فکری را به طور جدی پرورش دهد و در این زمینه باید از سوی حاکمیت آزادی عمل در اندبشه‌ورزی و بسط منطقی آن اندیشه داشته باشد تا چاه بودن و راه بودن آن مشرب کاملا شناسایی شود. هر موسسه می‌تواند نقش کادرسازی و پرورش آدم‌های نخبه و اندیشه‌ساز را بازی کند و برای چند نسل این کار را انجام دهد تا از میان چند نسل دانش‌مند مهم در هر عرصه، چهار تا حرف دانشی به درد بخور از درون‌اش بیرون بیاید. شاید دانشگاه‌های ما با وظیفه‌های مهم و زیاد و دست و پاگیر نتوانند با طیب خاطر و آسودگی و دقت در احوالات جهان و جامعه غور کنند و به آن‌ها از دید تولید اندیشه و محتوای علوم انسانی اسلامی بنگرند. این امر می‌تواند به موسسات محول شود.


 موسسات دو وظیفه‌ی اصلی دارند. یک وظیفه مربوط به داشته‌های ماست و وظیفه‌ی دیگر مربوط به آن چه نداریم، می‌باشد. یعنی یک بخش از موسسات باید در میان آن‌چه مسلمان‌ها در طول 14 قرن و اندی تجربه کسب کرده‌اند و خبر دارند و ندارند؛ غور کند و از دل آن‌ها دانش مدون شده دربیاورند. سبک زندگی و مدیریت اسلامی ملت‌های مسلمان به ویژه ملت ایران دریای عمیقی است که مسلما می‌تواند رهنمون خوبی برای علم اسلامی باشد. مثلا پدیده‌ی مدیریت هیئتی که مولود پس از انقلاب و سال‌های دفاع مقدس است، می‌تواند بررسی شود و به عنوان یک الگوی مدیریتی قرار گیرد. نمونه‌ی خوب و گویای هیئت عزاداری نمونه‌ای است که حتی می‌توان به حیطه‌های دیگر نیز دخالت کند. مثلا سبک زندگی را از دل همین نمونه می‌توان استخراج کرد.


 وظیفه‌ی دوم موسسات بررسی نداشته‌های تاریخ و میراث ملت‌های مسلمان است. موسساتی باید عهده‌دار این مسئله شوند که چه چیزی را در فرهنگ اصیل خودمان نداریم یا ضعیف داریم تا آن را طراحی کنیم و بسازیم. البته در این مرحله نیز دقیق شدن در احوال جامعه‌ی اسلامی 1400 ساله لازم است. هم در این مرحله و هم در مرحله‌ی پیشین نگاه قرآنی نباید فراموش شود. در سوره‌ی نحل سخن از زنبور عسل است که در میان کوه‌ها و دشت‌ها می‌چرخد و از هر گلی شهدی برمی‌گیرد تا عسلی بسازد که شفای سینه‌هاست. البته الگوی زیبا و لطیف و هدایت‌گر زنبور عسل برای هر فرد مومنی و برای هر دانش‌ور و دانش‌مندی چاره‌ساز است اما به طور خاص در مورد تحول در علوم انسانی باید به کار گرفته شود.


 موسسات باید برای نظریه پردازی تلاش کنند. به این صورت که تمام پیش‌فرض‌های زائد را تشخیص دهند و کنار بگذارند. به طور مثال اگر می‌خواهند در مورد حجاب در جامعه فکر کنند نباید وضعیت ایران پس از انقلاب را از روی مومن و حزب‌اللهی بودن افراد اندیشه‌مند، به صورت پیش‌فرض خوب بودن در نظر بگیرند. باید مسئله‌ی حجاب را از ابتدا با توجه به دانسته‌های امروز و بدون ترس هو شدن و لومه‌ی لائم، اجتهاد کنند تا حجت و برهان را تمام کرده باشند. در این کار عجله روا نیست. موسسات باید برای نظام آموزشی ضعیف کشور هم فکری بکنند و الگوی کارا و عملی‌ای را برای این نظام چه در سطح پیش از دانشگاه و چه پس از آن، طراحی کنند.


  نکته‌ی اصلی در هدف‌گذاری بحث تحول، پارادایم‌سازی و گفتمان‌سازی است. مشکل این است که بسیاری از خواص فعلی جامعه‌ی ما یعنی دانشگاهیان ما در فضای چارچوب فکری غربی تنفس می‌کنند و چون در بسیاری از مورد‌ها این برداشت با هوای نفس بشر سازگارتر است این برداشت در جامعه‌ی نخبگانی ما سرعت انتشار و رسوب بیش‌تری دارد. حال تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل که این برداشت در بین مردم عادی و غیرنخبگانی ما چه می‌کند. ارتباط موسسات و رسانه‌ها برای تولید اندیشه‌ی گفتمانی و تولید خبر و سرگرمی رسانه‌ای و آثار نمایشی گوناگون می‌تواند به بارور شدن این فضا کمک کند.


 موسساتی که تا به امروز در این راه گام برمی‌دارند تا جایی که من می‌شناسم موسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بنیاد علوم وحیانی اسرا و فرهنگستان علوم اسلامی قم هستند. البته موسسات بسیار دیگر در نظرم هستند که مطمئن نیستم در تعریف فعلی این موسسات بگنجند. تعریف این موسسات هم خوب است که متناسب با کارکرد آن در موضوع تحول انعطاف‌پذیر باشد. حاصل کار این موسسات در ایجاد اندیشه‌ی اسلامی و کادرسازی فکری و اجرایی و تولید معارف ویژه‌ی سبک زندگی و بررسی کلان و راهبردی و جامع موضوع علوم انسانی اسلامی تا این‌جا ضعیف نبوده و می‌توان امید زیادی به رشد کیفی و کمی این حرکت‌ها داشت. والحمدلله.


۲۷ آذر ۹۱ ، ۲۲:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

از روضه‌ی اباعبدالله...


 سبک زندگی ما از درون روضه‌ی اباعبدا... بیرون می‌آید. اگر ما اصرار داریم که حجاب چه و عفاف چه و اگر ما تاکید داریم که پوشش فلان و قرص صورت و دو کف دست فلان و بهمان؛ برای آن است که منبع لایزال کربلا به ما جهت می‌دهد. هر سال در روضه‌ها به روضه‌ی غیرت و ناموس آل ا... که می‌رسیم و به روضه‌ی معجر که می‌رسیم داغی برای ما تازه می‌شود که باید تازه می‌شود و همین داغ‌ها و دردهاست که باعث بالیدن ماست. محرم اتفاقا هم وقت نالیدن است و هم وقت بالیدن. بالیدنی که از درون کانال نالیدن و زاری کردن بر ثارا... و اسرای خاندان نبوت می‌گذرد. آن معجری که از سر آل ا... کشیدند برای ما روضه است و گریه و ناله و فریاد ما، اما امروز قدرت نرمی ناجوانمرد چادر از سر زن مسلمان پایین می‌افکند و ما را دردمند نمی‌کند و این خود یک درد است. قیام اباعبدا... به تصریح خود حضرت-علیه السلام- برای اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر بوده است و البته این قیام در زمان جاری است و صدای هل من ناصر به گوش همه‌ی ما می‌رسد. جامعه‌ی ما تا وقتی که پای اصلاحات رضاخانی به آن باز نشده بود جامعه‌ای با حجاب کامل بود. ما با حجاب بودن جامعه‌مان را فراموش نمی‌کنیم همان‌طور که روزگار نقشه‌ی جغرافیای بدون اسراییل را از یاد نمی‌بریم. روزگاری بود که نقشه‌ها همه، فقط فلسطین داشت. امروز هم باید چنین باشد. ما سرسخت و سرتق هستیم در این موضوع‌ها که احساس می‌کنیم رگ گردن غیرت دینی‌مان باد کرده است. روزگار چادر و روبند و چارچوق را از یاد نمی‌بریم و تغییر ناجوانمردانه‌ی سبک زندگی را هم از یاد نمی‌بریم. این نوزاد نارس مدرنیته بود که سبک زندگی مردم ما را تحقیر کرد یا منورالفکرهای در راس قدرت بودند که دین ما را عقب مانده خواندند و تاختند و تاختند؛ خیلی مهم نیست. به هر حال بدعتی را پایه گذاری کردند و با شیوه‌های قوی‌ای پروراندند و امروز ما باید تلاش کنیم که از داشته‌ی خود دفاع کنیم؛ در حالی که البینه علی المدعی. طرفه آن است که بسیاری از دختران و زنان جامعه‌ی ما با آموزش‌های درس دینی‌ای که به آنها داده می‌شود و با وجود فطرت پاک و دست‌نخورده‌ی درون‌شان، اصل حجاب و عفاف را از صمیم قلب‌شان قبول دارند اما از ترس مسخره شدن در برخی اتمسفرها و جوهای خاص و بعضا دانشگاه، چادر را و پوشاندن مو را کنار می‌گذارند و توجهی به غلط بودن و تباه بودن وسوسه‌ی شیطان ندارند.  این حرف‌ها فراتر است از جمله‌ی "حجاب مصونیت است نه محدودیت". آن جمله که تصورش تصدیق می‌آورد و نیاز به توضیح و گریبان دریدن ندارد. بحث فراتر از این حرف‌هاست. بحث بر سر میزان بالای قداست حضور یک زن در اجنماع است به طوری که نه او کسی را به گناه بیندازد و نه کسی به واسطه‌ی رقیق‌تر بودن حجاب‌اش در وی طمع کند و این زن بتواند با نهایت اخلاص و کارایی و دین‌مداری و مفید بودن در جامعه حضور پیدا کند. اما چه می‌شود کرد که برخی همان بدیهیات را هم قبول نمی‌کنند. البته فطرت بسیاری این‌ها را می‌پذیرد ولی ترس از مسخره شدن و وسط میدان نبودن و حاشیه گزینی و دیگر بدبختی‌هاست که مانع پذیرش ظاهری این امر است. به هر حال امروز سبک زندگی تدوین نشده‌ی ما و سبک زندگی گزنده و تخدیری غرب با هم در رقابت هستند و یک شاه‌راه اصلی برای کمک به جدی شدن حضور سبک زندگی دینی همین امر به معروف و نهی از منکر لسانی یا همان زبانی است. به این صورت که اگر منکری را در جامعه دیدیم یک جمله‌ی امری ساده و در نهایت ادب و نزاکت و در عین حال تلخ و جدی را خطاب به انجام دهنده‌ی آن منکر به زبان بیاوریم و صحنه را ترک کنیم. همین لباس مشکی پوشیدن برای دهه‌ی اول محرم، عرف‌ساز و امر به معروف است. راهی جز این نیست. امید که اهمیت و حساس بودن این امر را در این روزگار درک کنیم.

۱۱ آذر ۹۱ ، ۱۹:۲۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

فیلم جیرانی

من مادر هستم


فیلم دارای صحنه‌های تحریک کننده و به دور از اخلاق سینمای ایران بود. صجنه‌های نوشیدن نجاست هم بسیار زننده بود. این قبح‌شکنی‌ها هم کم‌کم دارد در سینمای ایران باب می‌شود و شاید روزی برسد که به جای پیام اخلاقی ته فیلم‌ها که هیچ خاصیت مهمی ندارند، کار به جایی برسد که همین زشتی‌ها مباح شمرده شود و بلکه زیبا نمایش داده شود. فیلم بسیار زننده بود و من واقعا برای جیرانی متاسفم.

 جناب فراستی گفته است که فیلم سبک زندگی مرفه‌ها را خوب زده است و عمق انحطاط این دسته از مردم را نشان داده است. اما نظر من این است که اگر این طور بود که جناب فراستی ادعا کرده است، خیلی قشنگ می‌بود اما بدبختی این است که چنین نیست و سبک زندگی رفاه زده‌ها زده نشده است. تازه می‌شد خیلی عفیفانه‌تر از این حالت‌های قبح‌شکن فیلم وجود فاجعه و لجن را در زندگی نحس این دسته نشان داد. البته فیلم به لحاظ ریتم و ضرباهنگ و بازی برخی از بازیگرها قوی است.

 در مورد برخورد سیاسی با فیلم هم من معتقدم که فیلم باید به صورت محدود اکران شود چون اصلا متناسب با خانواده‌ها نیست. دغدغه‌ی مردم و جامعه هیچ ربطی به وقایع فیلم ندارد. نمی‌دانم چرا زندگی رفاه‌زده‌ها این قدر برای برخی فیلم‌سازها پررنگ و مهم جلوه می‌کند. خوب یک بار هم بیایند و با نشان دادن سبک زندگی درست کار را پیش ببرند.

۱۱ آذر ۹۱ ، ۱۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی

بیان اول

بسم الله ارحمن الرحیم


سلام


یا حسین( علیه السلام )

این وبلاگ را پس از سه سال و اندی وبلاگ‌داری در بلاگفا، راه انداختم تا در فضایی نو به گفتگو بپردازیم.

۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۸:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد نوروزی