اگر همین الآن از دولت‌مردان ما پرسیده شود که آیا بر سر موضوع‌هایی مانند حقوق بشر ( حق هم‌جنس‌بازی، حق بهائیت و... ) یا صنعت موشکی یا سوریه، با غرب مذاکره می‌کنید یا نه، پاسخ می‌دهند ابداً مذاکره نمی‌کنیم. اما من از کتاب جنایت و مکافات فهمیدم که کسی یک جنایت می‌کند، جنایت بعدی را انجام می‌دهد. کسی که یک آدم را می‌کشد، حاضر است جان کس دیگری را هم بگیرد. وقتی سرِ شوخی را با آمریکا باز کردی دیگر باید منتظر پیش‌نهادهای وقیحانه و بی‌شرمانه‌تری از طرف دشمن باشی. همه‌ی ابهت و هیمنه‌ی ایران به ذات انقلاب اسلامی است. وگرنه که ما در نظام سلطه حل شده بودیم و تمام شده بود؛ رفته بود پی کارش. اگر بنا بر مصافحه با آن آقا بود که شاه بهتر و سینه‌سپرتر این کار را انجام می‌داد. تازه زن شاه ایران با کارتر قدم‌زنان هواخوری می‌کرد. کاش سطح شعور مردم ما و به تبع آن، منتخب‌های مردم ما بالاتر از این حرف‌ها بود و عمق مسایل را درک می‌کردند. و البته کاش سطح شعور برخی بسیجی‌ها هم بالاتر از این بود که هر چه می‌شود؛ به مقام‌های عالی‌رتبه‌ی کشور، فحش و ناسزا می‌دهند. مصافحه با اوباما کار غلطی بود ولی سزا نیست که به آقای ظریف بگویی خائن. خائن نامیدن آقای ظریف غلط است. کار ظریف ممکن است در مرتبه‌ی خاصی از راهبردهای جامعه‌ی ولایی، خیانت محسوب شود اما چون ما آقای ظریف را می‌شناسیم و به سالم بودن نفس‌اش اطمینان داریم؛ می‌دانیم که او عمداً خیانت نکرده است. بنابراین ممکن است که خیانت سرزده از آقای ظریف، غیرعمدی باشد. سطوح معرفتی و نوع دیدگاه‌ها را باید در نظر گرفت. به هر حال دل‌سپردن به نظریه‌های علوم سیاسی غربی و وانهادن علوم انسانی اسلامی باعث می‌شود که چارچوب فکری غربی پیدا کنی و متفاوت و حتی متناقض با قرآن بیندیشی و عمل کنی. در عین حال ممکن است خودت متوجه، عالم و عامد نسبت به عمل خود نباشی. در عرصه‌های گوناگون حیات مسلمانان چنین پدیده‌هایی وجود دارد. مثلاً در زندگی‌های شخصی، ما اسراف می‌کنیم که خیانت و کفران نعمت است. مخالف قرآن است. اما قصد ما جنگ با خدا نیست بلکه سبک زندگی تحمیل‌شده‌ی بر ما این‌گونه اقتضاء می‌کند. باید به دولت‌مردان تذکر داد و خطاهایشان را به رخ‌شان کشید اما نباید آن‌ها را خائن به دین مردم و انقلاب خواند. این مصداق تندروی است. همان‌طور که تحصن روبروی مجلس، غیرقانونی، خیمه‌شب‌بازی و مضحک بود و باعث از بین رفتن قوت استدلال ما در برابر اپوزوسیون و پنبه شدن رشته‌های استدلال ما در دفاع از طیف اصول‌گرا شد. خوب همین تحصن، خیانت بود در حق جریان حزب‌الله اما حاشا و کلّا که من این برادران خود را خائن بنامم. این تحصن‌کننده‌ها خائن نبودند اما عمل‌شان خیانت بود. مومن شاید چند بار در زندگی‌اش دروغ بگوید اما هرگز دروغ‌گو نمی‌شود. دیپلمات کشور ما شاید از سر نادانی و تحلیل‌های بافته‌شده و پیچ‌درپیچ حاصل از علمِ غربی، مرتکب عمل خیانت‌آلود بشود؛ اما خائن نیست. مسئله را بازتر می‌کنم. اگر آدمی در سطح فکر سیاسی سعید جلیلی برود و پنهانی با اوباما دست بدهد، واکنش ما چه خواهد بود؟ طبیعی است که بر اساس ادعا و رویکرد سعید جلیلی، این خطا از او بسیار شدیدتر است. یعنی اصلاً از او انتظار نزدیک شدن به چنین اتفاقی هم نمی‌رود. اما مقایسه کنید با محمدجواد ظریف که دیدگاه‌های غرب‌گرایانه‌تر و سکولارتری نسبت به جلیلی دارد. خوب معلوم است که انتظار دیگری از او می‌رود. البته این بدان معنی نیست که حالا که سطح معرفتی مسئولان نظام متفاوت است ما باید فقط نظاره‌گر خطاهای آنان باشیم و سکوت کنیم. نه، چنین نیست. ما حرف می‌زنیم و تحلیل می‌کنیم. نقد می‌کنیم. بر اساس آرمان‌ها و سطوح عالی معرفتی انقلاب اسلامی هم نقد می‌کنیم. اما این برادران و بچه‌های انقلاب را خائن نمی‌خوانیم. دست‌کم این قدر زود خائن‌شان نمی‌خوانیم. طبیعتاً اگر از حد گذشتند ما هم از حد می‌گذریم.