یکی از موثرترین و لطیف‌ترین ترفندهای تأثیرگذاری در میان مردمِ امروز، القای گزاره‌ها در شبکه‌های اجتماعیِ فراواقعی، از جمله تلگرام است. اما در بین پدیده‌های موجود در این شبکه‌های مبتنی بر برنامک‌های اندرویدی، پدیده‌ی اجتماعی بودن و آگاه‌ شدن از رخدادهای اجتماعی تقریباً حرف اول را می‌زند. در واقع اکثر کاربران شبکه‌ها که شاید بیش از نیمی از شهرنشین‌ها باشند؛ بر این باور نانوشته هستند که می‌توانند با خواندن دیوارنویسی‌های صفحه‌ی شخصی‌شان از مذاق عامه و گرایش‌های مردمی باخبر شوند در عین حالی‌که نیاز به هم‌نفسی و هم‌صحبتی با مردم پیدا نکنند. کاربرِ جاهل فکر می‌کند وقتی یک پُستِ تلگرامی، اینستاگرامی یا وایبری را می‌خواند؛ به بخشی از باور عامه دست یافته است. البته شاید در بسیاری از موردها چنین تلقی‌یی درست باشد اما در خیلی از موردها هم اصلاً این‌گونه نیست. این قصه در گاهی از وقت‌ها خطرناک و پیچیده می‌شود. و آن قصه، قصه‌ی جوک‌های منتشر شونده در شبکه‌هاست. از بچه‌گی پرسش‌ام از بزرگ‌ترهایم این بود که چه کسانی جوک می‌سازند. آن زمان جوک‌ها فقط دهان به دهان و بالمشافهه منتقل می‌شد. درک چگونگی انتقال جوک برای من کار سختی بود و الگوریتم توزیع جوک در جامعه، الگوریتم پیچیده‌یی بود. همان زمان هم برخی جوک‌های جنسی و قویتی یا جنسی-قومیتی در رتبه‌های نخست شهرت و شنیده‌شدن بودند. هنوز هم برای من الگوریتم پیچیدن جوک در مردم با احتساب رسانه‌های دهه‌ی هفتاد، برای من سوال است. همین سوال را من امروز و با حضور ارتباط‌های سهل و فراگیرِ موبایلی دارم. خوانده‌شدن و شنیده‌شدن جوک‌ها امروز الگوریتم قابل‌فهم‌تری دارد اما جنس جوک‌ها و مفهوم‌های القاشده توسط آن‌ها پیچیده است. مثال این قضییه، جوک‌های توافق هسته‌یی است. یکم این‌که در هر قضیه‌یی از جمله انتخابات، جام جهانی، ماه رمضان و توافق یا مذاکرات، جوک‌ها از قبل آماده هستند. به نظر می‌رسد که سرعت انتشار اولین جوک‌ها با حالتی که فرد سازنده‌ی جوک پس از وقوع به فکر افتاده باشد؛ هم‌خوانی ندارد. دوم، این‌که جوک‌ها مفهوم‌های جهت‌داری را با خود حمل می‌کنند. من وقتی جوک‌های پس از توافق هسته‌یی را خواندم فقط به یاد مادر مصطفی احمدی‌روشن و خون مجید شهریاری افتادم و حس خوبی از خنده‌های آمریکایی توافق نگرفتم. چه‌طور روی‌مان می‌شود جلوی چشم خانواده و اصلاً چرا خانوده...؛ جلوی چشم ناظر شهیدِ هسته‌یی و پیش‌ روی شهید دست‌بسته‌ی غواص، از رابطه‌ی با آمریکا حرف بزنیم؟ مگر غبارها را نزدودند دست‌بسته‌های غریب و سرفراز کربلای چهار؟ باید یک تذکر کلی را در یاد بیاوریم که در عالم هستی هیچ حرف هزل و لغوی وجود ندارد که بی‌معنی و بازی‌چه باشد. همه‌ی شوخی‌ها، کاملاً جدی است. هیچ شوخی‌یی در عالم وجود ندارد. دنیا و مافیها جدی جدی است. خندیدن هم باید در چارچوب حقیقت باشد وگرنه باطل است و گناه. راه سومی متصور نیست. خنده یا حق است یا باطل. جریان‌های نامکشوف خاصی جوک‌های فله‌یی و آماده را در لحظات حساس سیاسی ملت، به حلق‌شان فرو می‌ریزد. مردم هم در لحظه‌یی که جوک را می‌خوانند نمی‌دانند که در دامِ شبکه‌ها هستند. جوک، وقتی خوانده می‌شود تبدیل به انگاره‌یی از باور عمومی می‌شود. مثلاً حتماً شنیده‌ایم که مردم می‌گویند توی تلگرام یک پیام دیدم که نوشته بود که فلان و بهمان. تصور گوینده چیست؟ به طور ناخودآگاه تصور گوینده این است که این گزاره‌ی تبدیل‌به‌جوک‌شده آن‌قدر عمومیت داشته است که تبدیل به جوک اصلی وایبر و تلگرام شده است. در واقع معروف‌ترین جوک‌های وایبر و تلگرام می‌توانند جایگرین قلابی باور عمومی باشند درحالی‌که در هیچ آمارگیری رسمی‌یی، عمومی بودن آن گزاره‌ی تبدیل به جوک شده، اثبات نشده است. طرفه آن‌که مهمل‌بافی‌های گاه و بی‌گاه فضای تلگرام و... ممکن است که به پیش‌فرض دولت‌مردان و مشاوران عالی رییس‌جمهور تبدیل شود. به همین ساده‌گی فضای سلحشوری سال نود و نود و یک که ترورهای هسته‌یی رخ داد به فضای شُل‌مَن‌شلیِ سال نود و چهار تبدیل می‌شود. حفظ سلحشوری و حماسه در فضای مصالحه، بسیار سخت‌تر از حفظ آن در فضای جنگ نظامی یا جنگ تحریمی است. مومن باید شوخی سیاسی خود را در این فضا متقیانه مهار کند. باید روبروی مادران شهید بر دهان لگام و بر زانوی اسب چموش خنده‌ها، عقال زد تا فرار نکرده و پدرکشته‌گی ما و آمریکا را با خنده‌یی چِندش‌آور، لوث و بی‌خاصیت نکند.

اکنون و پس از این که قضییه‌ی هسته‌یی منقضی شد باید منتظر هجوم سخت دشمن باشیم. به ترتیب می‌شمارم. صنعت دفاعی و موشکی ما همین سرِچراغی مذاکراتِ به مصالحه‌کشیده‌ی هسته‌یی و در نخستین قطع‌نامه‌ی شورای شرارت یو.اِن. به چالش کشیده شد. چالش بعدی قاعدتاً باید حمایت ایران از جریان‌های ضدصهیونیستی غربِ آسیا از جمله حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن باشد. خواسته‌ی طاغیانه‌ی غرب صهیونی از ایران این است که اسرائیل را در ساحت مغزافزاری جمهوری اسلامی از منکر به معروف تبدیل کند و دستِ حمایت از سر جریان مقاومتِ اســدیِ سوریه، نصراللهیِ لبنــان، حوثیِ یــمن و حشدالشعبیِ عـراق بردارد.

گام بعدتر که حدود شش یا هفت سال بعد رخ می‌دهد قضایای حقوق بشری ایران است. لابد تا آن زمان زمینه‌ی ضدفرهنگی هم‌جنس‌بازی را در ایران با ابزار سینماگران بی‌مایه و بدمایه و خودفروخته و سبک زندگی شدیداً غربی و ترویج قبح‌شکنی‌های جنسی، مهیا می‌شود تا حرف‌های شیطانی‌شان در داخل خریدار داشته باشد. همان‌طور شهوانی کردن و آندولسی کردن جمهوری آذربایجان در حال رخ‌دادن است و رژه‌ی هم‌جنس‌بازهای ازخدابی‌خبر ، در بیخ گوش ما در شهر مسلمان باکو واقع می‌شود. مسئله‌ی آزادی‌های جنسی و موسیقی‌های تمدن غربی و به طور کلی حیات خبیثه‌ی غربی در راهبرد حمله‌های بعدی دشمن است. گام‌های منطقی دشمن این است که اول قدرت سخت ایران شامل مقوله‌ی انرژی و صنعتی ایران محدود و در صورت امکان نابود شود و در گام بعد قدرت نرم ایران با فروپاشی اخلاقی، به محاق برود. در گام اول انرژی هسته‌یی باید محدود شود تا اقتصاد لَنگ ایران همیشه نگران انرژی و نفت و گاز بماند. بعد قدرت نظامی ایران را با محدود کردن صنعت موشکی ایران محدود کند. در غربِ آسیا هم داعشیان یا به تعبیر جالبِ عراقی‌ها "دواعش" را زنده و پویا نگه می‌دارند تا ایران حوصله‌اش را صَرف خطر بیخِ گوش خود کند و اقتدار نظامی‌اش با فرسایش مواجهه با داعش کم شود. در ساحت اجتماعی و فرهنگی که ساخت اصلی تمدن نوین اسلامی در آن است؛ اتفاقی می‌افتد. آن اتفاق این است که پس از توافق هسته‌یی دریچه‌های گول‌زننده و فریبنده‌یی از پول و دلار و ماشین خارجی و ... در کشور باز می‌شود و هبوط از فضای مقاومت به فضای مادی‌گری در ایران می‌آغازد. این هبوط به مصرِ دنیازده‌گی باعث شکستن مقاومت می‌شود. مردم که تن‌شان به صابون رفاه آلوده می‌شود، مقاومت را از یاد می‌برند. آندلسی شدن فضای متولدین دهه‌ی هفتاد که تا سال نود و هشت به سن هیجده تا بیست و هشت ساله‌گی می‌رسند؛ القای باورهای اباحی‌گری شهوانی و حتی جرثومه‌ی ننگی مثل عمل شنیع هم‌جنس‌بازی را میسرتر می‌کند.  البته این خواسته‌های آن‌هاست و به حول و قوه‌ی الهی اجازه‌ی وقوع به آن‌ها نمی‌دهیم ان‌شاءالله. اجازه نمی‌دهیم إن‌شــاءالله...

  

پس‌نوشت: این یادداشت از حسن عباسی را مطالعه بفرمایید.