تا حالا دو بار رفته‌ام تالار وحدت برای تشییع جنازه‌ی یک هنرمند. یک بارش برای مهدی فتحی که بازی او را خیلی دوست داشتم و احساس غریب ماندن خاصی برای او داشتم. یک بار هم برای رسول ملاقلی‌پور که نگاه دل‌سوزانه و واقعیت‌گوی فیلم‌هایش را خیلی می‌خواستم. تا جایی که یادم می‌آید شرکت در مراسم تشییع جنازه‌ی هر کسی کلا امری پسندیده است. اگر هم هنرمند بوده قاعدتاً دوستداران و هواداران آن هنرمند برای تشییع می‌آیند. برخی تشییع جنازه‌ها هم که بر اساس وجه سیاسی آن فرد، بار سیاسی و اعتراض‌گونه به حاکمیت دارد. اما رویه‌ی تازه‌یی را برای تشییع پیکر مرتضی خان پاشاییِ خدابیامرز شاهد بودیم. اول یک صلوات برای شادی روح ایشان قرائت کنید تا به ادامه‌ی ماجرا برسیم. خدایش بیامرزد. داستان این بود که یک خواننده‌ی متوسط با صدای نه چندان پرحجم و خاص که تازه آلبوم منتشر کرده است؛ دچار بیماری سرطان می‌شود و ذهن اهالی موسیقی را حدود یک سال درگیر می‌کند. برنامه‌ی ماه عسل و ویژه‌برنامه‌ی علیخانی در عید و دیگر ویژه‌برنامه‌ها باعث افزایش شهرت این خواننده می‌شود. آبان امسال هم بار دیگر مرتضی پای‌اش به بیمارستان آن هم از نوع بهمن باز می‌شود. همان بیمارستانی که چند ماه از مرحوم آیت‌آلله مهدوی کنی مراقبت کرد. از این‌جا به بعد موج ناملموسی در پیرامون پاشایی و بیماری‌اش شکل می‌گیرد. رسانه‌های ارتباط موبایلی یعنی اینستاگرام و وایبر و... خبرهای بیماری را با بی‌رحمی پخش می‌کنند و چند بار شایعه‌ی مرگ را می‌گسترند. پاشایی به بخش منتقل می‌شود و دلش هوای کربلا می‌کند که دوباره حالش بد می‌شود و از دنیا می‌رود. تا این جای کار هم که حساب کنید، طرفداران هنگام مرگ پاشایی خیلی بیشتر از طرفداران اصیل پاشایی بودند. البته اگر پاشایی اساسا طرفدار اصیل داشته باشد که معلوم نیست. اما نکته این است که در شب فوت ایشان بسیاری از مردم که چند ماه است تحریک شده‌اند برای احتراق شمع (سنت مخلوط ایرانی و غربی) و خواندن دسته‌جمعی ترانه اعم از دخترها و پسرهای جوان و نوجوان (سنت غربی) در میدان‌ها و پارک‌ها تجمع می‌کنند. جالب است که مشهد و اصفهان و تبریز هم به تهران می‌پیوندند. طبق اخبار رسیده برخی تجمع‌ها با حضور گارد ضدشورش متفرق می‌شود. همین فضاها و به هم خوردن تجمع‌ها باعث افزایش جوّ کاذب برای عرض اندام سیاسی – اجتماعی گروه غرب‌گرای جامعه می‌شود. باقی‌مانده‌های سبزها هم موج‌سواری می‌کنند. جریان‌هایی که می‌خواهند ایران در آستانه‌ی انفجار اجتماعی جلوه کند هم موج‌سواری می‌کنند. یکشنبه فرا می‌رسد و جمعیتی در حدود سی هزار نفر ( تخمین نگارنده) در محوطه‌ی تالار وحدت و اطراف آن گرد می‌آیند. و اینک وقت برداشت محصول است. خدا را شکر که پدر مرتضی مداح بود و طرفدار نظام هم بود. ایشان قبل از تشییع با مصاحبه‌های خوبی از غلظت جاذبه‌ی اپوزوسیون کم کرد. اما به هر حال این جماعت از آب ماهی صید کردند. البته من به نگاه امنیتی موجود انتقاد دارم. چرا باید برای یک مراسم یادبود بی‌سروصدا از ضدشورش استفاده شود؟ آیا تشخیص این موضوع سخت است؟ بعد از فتنه‌ی 88 داستان‌های زیادی داشیم و خواهیم داشت. این بخش از مردم که در فتنه‌ی غربی شدن گرفتار شده‌اند و برخی آن‌ها را قرتی می‌خوانند، برخی چیزهای دیگر می‌گویند. این بخش از مردم به هر دلیلی که هست گرایش فرهنگی به غرب دارند. وقتی رسانه‌یی ملی و سالم برای ابراز نمی‌یابند از هر دریچه‌یی که بشود سعی در ابراز وجود می‌کنند. جلوی این ابراز را هم نمی‌شود گرفت. چرا این جماعت عشق تجمع مختلط پیدا کرده‌اند. تابستان 93 با رقص‌های خیابانی به بهانه‌ی ایران و آرژانتین در فوتبال و قهرمانی والیبال همراه بود.که در اصل ورزش بهانه است. اصل مطلب تغییر در سبک زندگی است که بین جوانان رخ داده اما فرصت بروز در فضای نهادهای رسمی نیست. پاییز هم که تم غم غلبه دارد بهترین فرصت برای گریه‌های عاشقانه‌ی عشاق است. البته به سبک غربی. پالتو...سیگار...شمع و... . این وسط پاشایی هم گوشت قربانی است دیگر. تا وقتی که نگاه رسانه‌ی ملی، نهادهای حاکمیتی اثرگذار و وزارت ارشاد و... از نگاه امنیتی و سیاسی به نگاه فرهنگی و مردمی تبدیل نشود هر روز از این داستان‌ها داریم. خطر آن جاست که قشر ضعیف اقتصادی هم با طراحی مهندسان براندازی بیایند وسط میدان. فساد اقتصادی و برخی اشکالات دیگر هم باعث شور شدن این آش می‌شود. آن وقت هر مرده‌ای برای نظام ترس دارد. چرا باید این طور شود؟ ممکن است گفته شود که اگر بسیجی‌ها رسانه دارند آن‌طرفی‌ها هم صد جور مافیا در سینما و موسیقی وهنر و ادبیات و مطبوعات دارند. قبول دارم. دارند ولی در عین حال استاد مظلوم‌نمایی هم هستند. خوب چرا باید بهانه دست این‌ها داد؟ این یک خواسته‌ی حداقلی است. برای گرفتن بهانه از قشر غرب‌گرا تا جای ممکن آزادی ابراز به ایشان بدهید. اکثر این بچه‌هایی که در فتنه‌ی ابریشمی و مخملی غرب و سبک زندگی غربی گرفتار شده‌اند، بچه‌هایی هستند که در مدرسه‌های جمهوری اسلامی رشد کرده‌اند. شاید در بین این‌ها آدم‌های مغرض و ناجور زیاد باشند که از اساس با اسلام مخالف هستند. یا خانواده‌ی معدومین هستند. یا بهائی هستند یا فرقه‌های دیگر. اما بدنه‌ی اصلی‌شان فرزندان همین مملکتند. پس نگاه باید عوض شود. دعوای مسخره‌یی است شمردن شرکت‌کننده‌های تشییع جنازه‌ها. این طرفی‌ها یک عدد می‌گویند و آن طرفی‌ها یک عدد دیگر. مشکل ابراز وجود است. بحث بر سر ابراز نارضایتی است. کدام حکومت در دنیا وجود دارد که مردمش نارضایتی نداشته باشند. نارضایتی کم و بیش وجود دارد. جنس نارضایتی بخش‌های مختلف مردم فرق می‌کند. متأسفانه نظام ما هنوز به الگوی موفقی برای مدیریت درست و خوش‌ظاهری برای تجمع‌ها و شورش‌های اعتراضی نشده است. البته باید وجود وسوسه‌ی خنّاس‌ها را هم در نظر گرفت که همیشه از یک پرونده‌ی قضایی کوچک ماجرا درست می‌کنند. این‌ها از تجمع‌های کارگری هم بسیار سوءاستفاده می‌کنند. به هر حال کار مدیریت این مسایل برای مدیر امنیتی سخت است. اما تغییر نگاه و رویکرد لازم است. رویکرد فرهنگی راه حل نهایی است.