درباره‌ی چ ساخته‌ی ابراهیم حاتمی‌کیا


هنوز تاریخ و مستندات و خاطرات غائله‌های کردستانِ پس از انقلاب را کامل مطالعه نکردم و نمی‌دانم که آیا تمام جزییات فیلم چ درست است یا قابل نقد. هنوز نمی‌دانم نقش ارتش در این دو روز مهم پاوه همین‌قدر بوده یا کمتر و بیشتر. شاید ان‌قلتی در مورد مستندات تاریخی این فیلم باشد. به هر حال وقایع تاریخی وقتی روایت می‌شوند از طرف نگاه‌های مختلف نقد می‌شود و هر کسی از ظن خود یار قضییه می‌شود. پاوه و غائله‌ی ضدانقلاب و چگونگی پایان فتنه هم از این قبیل است. حتما افراد مختلف نظرات مختلفی دارند که همگی محترم است. چ اما درباره‌ی این حرف‌ها نیست. چ از این پس‌کوچه‌ها دور است. چ حتی درباره‌ی نگاه شرح‌حال نویسی به چمران نیست که مثلا چمران را از دبیرستان البرز و دانشگاه معروف آمریکا و ناسا و مرز علم دنیا و بازگشت و انقلاب و عرفان روایت کند. البته چمران یعنی همین‌ها. چمران باید مردی می‌بود از این جنس. آمریکارفته و در مرزهای دانش روز جهان. آن‌گاه وابستگی را رها کند و به کمک شاگرد مکتب اهل بیت و کمک به مظلومان بیاید. چمران این است اما چ لزوما این نگاه را به چمران ندارد. چ روایت پاوه است طی دو روز بسیار بسیار سخت تاریخ‌اش. دو روزی که حضور روح بزرگ چمران زیبایش کرد. غائله‌یی است که یک طرف نیروهای خودفروخته و مدعی ضداتقلاب و استقلال‌طلب کرد هستند که از طرف دشمنان انقلاب تغذیه می‌شوند. در طرف دیگر نیروهای کرد انقلاب و بسیجی‌ها و سپاهی‌های اعزامی از استان‌های دیگر و فلاحی ارتشی و چمران و در طرف سوم مردم مظلوم باقی‌مانده در شهر.عرصه سخت می‌شود. تحمل شرایط برای هر کسی دشوار. فشار زیاد می‌شود. اما مشکل فقط جنگ نظامی شهری و چریکی نیست بلکه مشکل بدتر حرف این و آن است. دعواهای درون‌گروهی بچه‌هاست. حرف‌های نیش‌دار مردم است. اگر روح بزرگ چمران نبود هر کس دیگری صدبار تلخ می‌شد و جواب نیش را با نیش می‌داد. اما چمران است که دریادل است و تحمل می‌کند. چمران مذاکره می‌کند. شجاعانه رفتار می‌کند در هر دو مذاکره که پیش می‌آید. عاقلانه و شجاعانه و هوشمندانه. نگاه چمران به دشمن بی‌رحم هم انسانی است. چمران برای کشتن هیچ موجودی نیامده است به پاوه. چمران آمده تا تلاش کند تیری شلیک نشود اگر ممکن باشد. اما پای درگیری که وسط باشد شجاع‌ترین رزمنده است. اختلاف دیدگاه اصغر وصالی و چمران که یکی جوان انقلابی و کمی پرشور است و دیگری دریادل انقلابی و دنیادیده‌تر و عارف‌تر، زیبا است. حاتمی‌کیا به اصغر وصالی اهانت نمی‌کند. اصغر وصالی تندرو و افراطی نیست در نگاه حاتمی‌کیا. خودش هم می‌گوید که می‌داند چمران بزرگ است اما او را درک نمی‌کند. چمران هم چمران خمینی است که خمینی خود سرباز خداست. یک دیالوگ شاهکار. حاتمی‌کیا در به تصویر کشیدن اختلافات خطرناک برادران ایمانی و انقلابی، تخصص دارد. در عصر غریبانه‌ی روز دوم دژ ما شاهد دعوای درونی هستیم. چون برادران از هدف عالی انقلاب غفلت کردند و اسیر وساوس شیطانی شدند و یک آن نزدیک بود که بر هم گلوله روانه کنند اما نگاه عارفانه و بصیر چمران حق مطلب را ادا می‌کند . صدای اذان را به یادها می‌اندازد. آن چیزی که باعث هوشیاری و عدم غفلت چمران در سبح طویل روزهای سخت جنگ می‌شود همان تهجدها و خلوت‌های عارفانه‌ی چمران است. در سلوک عارفانه‌ی چمران ترس از دژخیم و خنجر و گلوله و تاریکی شب پاوه رنگ باخته است چون او اکنون‌اش در آغوش خداست و مرگ تنها پلی است به سوی معشوق. اما او تهور و بی‌احتیاطی نمی‌کند. در عین شجاعت اصول درست مبارزه و مذاکره را در جای خود رعایت می‌کند. چون زیر دستش مردم هستند و مردم هم انتظار دارند. بزرگی چمران که انسان را متاثر می‌کند آن‌جایی است که چمران تماما به فکر خدمت ایثارگونه به مردم است و جان بر کف نهاده تا تک‌تک مردم را حفظ کند اما نادانی عده‌یی باعث فحاشی به او می‌شود. اما چمران نگاهش به جایی دیگر است. چمران با بسیجی‌های جوان هم سلوک می‌کند. چمران وقتی از دیوصفتی و قابل اعتماد نبودن دشمن مطمئن می‌شود بنا را بر دفاع تا آخرین قطره‌ی جان می‌گذارد. و سوره‌ی حمد می‌خواند. ناگهان عصای موسوی امام معجزه می‌کند. آری. خمینی عصایش را بلند کرد. خارجین از دایره‌ی دل‌دادگی به ولایت نمی‌فهمند این امر ولایی را. خمینی نایب‌الامام و زعیم‌الاسلام و امام‌المسلمین است. بی‌فرمان امام برای شکستن حکومت نظامی انقلاب نمی‌شد. مدعیان بی‌خبر بدانند. پاوه را هم خدا آزاد کرد. و چمران هم که سرباز خدا و پای‌کار امام است. ابراهیم باز هم یک فیلم حاتمی‌کیایی دیگر ساخت. مدعیان روشن‌فکر نمی‌توانند ابراهیم ما را درک کنند. او برای فتنه‌ی88 فیلم می‌سازد و نوع نگاهش را نظام نمی‌پذیرد و فیلم او توقیف می‌شود. آدم عادی باشد قهر می‌کند. روشن‌فکر لاییک و سکولار قهر می‌کند اما بسیجی خمینی قهر نمی‌کند و یک فیلم دیگر برای انقلاب می‌سازد. حاتمی‌کیا ناز انقلاب و نظام را می‌کشد. درود بر ادب و بزرگواری حاتمی‌کیا. حاتمی‌کیا فضای کردستان آن‌روز را خیلی خوب و باورپذیر روایت می‌کند. کردستان انقلاب و دفاع مقدس برای سینمای ما حکم یک چشمه‌ی ایده را دارد. بزرگان هم همین‌طور. متوسلیان، همت و بزرگان دیگر هر کدام موضوع ده‌ها فیلم هستند. چمران هم بالاخره ساخته شد و چه عالی ساخته شد. حاتمی‌کیا نه به نظام پشت کرده است و نه پیش‌ترها به مردم پشت کرده بود. ممکن است برخی این‌گونه برداشت کنند که آژانس این‌گونه بود و موج مرده آن‌چنان و ارتفاع پست و به‌نام‌پدر و حالا چمران. به هر حال در هر دوره‌یی فیلساز متفکری چون حاتمی‌کیا مصلحت می‌بیند نکته‌یی را بزرگ بدارد و درشت بنماید. این امر منافاتی با اعتقاد هم‌زمان به مردم و انقلاب ندارد. نمی‌فهمند انقلابی‌گری و ولایی بودن را آن‌هایی که حاتمی‌کیا را متهم می‌کنند. من شاید در مواردی نظر حاتمی‌کیا را نپذیرم. اما می‌دانم و لمس می‌کنم که او بسیار دل‌سوز انقلاب و رهبری و راه امام است.

 


درباره‌ی آرایش غلیظ- ساخته‌ی حمید نعمت‌اله -

سینمای ایران اسلامی در عرصه‌ی نعمت فیلمسازی دینی دچار وفور نعمت نیست اما ظهور پدیده‌های جوان از این جنس جای امید و شکر دارد. حمید نعمت‌اله و هادی مقدم‌دوست زوج هنری‌یی که امید است این دوستی مانا و جاودان باشد؛ دو هنرمندی هستند که اکنون از پس تجربه‌های گونه‌گون هنر دینی برآمده‌اند. نعمت‌اله با بوتیک وارد شد. بی‌پولی، سریال فوق‌العاده‌ و تحسین‌شده‌ی وضعیت سفید و حالا آرایش غلیظ. مقدم‌دوست هم پس از چند تله‌فیلم با سربه‌مهر وارد عرصه شد. البته در همه‌ی آثارشان که ذکر هم نشد هر دو همکاری کرده‌اند. از بی‌پولی به بعد در آثار این دو هنرمند نوع خاصی از موعظه‌ی سینمایی دیده می‌شود. پیش از آن در فیلم‌های آن‌ها موعظه به صورت ضمنی و زیرلایه‌ای دیده می‌شد اما از بی‌پولی به بعد ما شاهد ارتباط کلامی شخصیت فیلم با خدا هستیم. ما شاهد رابطه‌ی فرد با خدا هستیم در حالی که فرد خداباور و دین‌باور است. یعنی این‌طور نیست که فقط فرد اخلاق‌گرا باشد بلکه دین‌باور است و به انگاره‌های دینی معتقد است؛ هرچند این فرد در عمل به دین ضعیف عمل می‌کند اما به اصل موضوع ایمان دارد. در وضعیت سفید از دریچه‌ی نوجوانیِ یک پسر جنوب‌شهری وارد می‌شویم. در میانه‌ی سلوک خداشناسی امیر گلکار به بهانه‌یی خنده‌دار امیر را نمازخوان می‌یابیم و امیر با خدا ارتباط شرطی برقرار می‌کند. و مگر نه این است که بسیاری از ما جامعه‌ی مومنین شاید با همین بهانه‌ها نمازخوان شدیم و شاید در کودکی و نوجوانی همین ارتباط‌های شرطی را با خدا داشته‌ایم. امیر گلکار متنبه می‌شود و با دیدن رفیق شهیدش به جبهه هم می‌رود. امیر بالغ می‌شود و از رفتارهای احمقانه و کودکانه‌اش می‌گرید. به سربه‌مهر می‌رسیم که به طور واضح و مبسوط ارتباط شرطی مومن با خدا را مطرح می‌کند. شرم اجتماعی از نمازخواندن هم فرع بر اصل قضییه است. صبا خدا را می‌یابد ولو از دریچه‌ی یک حاجت شخصی. حاجتی که در درون دل هر دختری وجود دارد و قابل کتمان نیست. خداشناسی هم از راه خواهد رسید. عیبی ندارد مومن به خاطر ترس از جهنم و یا رغبت بهشت ایمان بیاورد. هم‌چنین است به خاطر حاجت دنیایی. البته برخی خواسته‌های انسان کودکانه و احمقانه و برخی دیگر عمیق و درگیر با دنیا و آخرت فرد هستند. رابطه‌ی مطرح شده در سر به مهر بسیار صمیمی و درگیرکننده بود. بسیاری از ما مشابه چنین رابطه‌یی را با خدا داریم که بسته به سطح معرفتمان کیفیت خواسته‌ها متفاوت است. خدا را شکر که سینمای ما از حد سینمای نجیب عبور کرده و به مرز سینمای موعظه‌گر و دین‌پرور رسیده است. به آرایش غلیظ برسیم. لادن و آقای برقی با خدا حرف می‌زنند. در خلوت‌شان خدا را دارند و از اعمال‌شان پشیمان می‌شوند. برقی پس از برآمدن از پس وسوسه‌ها عاقبت‌به‌خیر می‌شود. لادن هم اگرچه دیر اما بالاخره از شر مسعود که بسیار دنیازده است؛ خلاص می‌شود. برقی و لادن ندای خدایی در درون دارند که مثلا پول را رها کن و به نامحرم نگاه نکن. یا این‌که از ریباند عاطفی بترس. در تصمیم ازدواج عجله نکن. اما این دو در عمل به توصیه‌ها ضعیف عمل می‌کنند. من گمان بر این داشتم که خریت لادن زیاد است اما ناگهان گفتم که متاسفانه موارد مشابه این ریباندهای عاطفی و درگیر مردان هوسران شدن زیاد اتفاق افتاده است. خلاصه این‌که برقی و لادن بالاخره در پناه حصن رابطه با خدا به طرف ساحل سلامت کشیده شدند اما دکتر و مسعود و هومن گرفتار نفس و اغوای دنیا شدند و سرگردان مانده‌اند. لادن و برقی هر کدام درد و مشکلی دارند که بهانه‌شان می‌شود برای حفظ رابطه‌ی شرطی با خدا. اما دکتر و هومن و مسعود خود را گرفتار فراموشی و غفلت خودخواسته‌ی مواد مخدر کرده‌اند تا خدا هم آن‌ها را به خودشان واگذارد. فیلمساز فیسبوک و دریچه‌های شیطانی موجود در آن را نقد می‌کند. البته تمام این اتفاقات در فضایی شاد و جوان‌پسند اتفاق می‌افتد. فضای فیلم طنز لطیف و دل‌پذیری دارد و حرف‌های لازم را به جای خود می‌زند. نوع تخاطب جوان مدرن ایرانی در فیلم‌های نعمت‌اله-مقدم‌دوست بسیار صمیمانه و دوست‌داشتنی است. فیلمساز جلوه‌گری و تبرج جاهلی زن و دختر ایرانی را نقد می‌کند و آن‌قدر صمیمانه و خودمانی این کار را می‌کند که آزاردهنده نیست. منظومه‌ی آثار را اگر در نظر بیاوری می‌فهمی که پیام فیلم دینی است. زن جلوه‌گری نکند و مطابق دستور خدا خود و دیگران را گرفتار فتنه‌ی شیطانی جذابیت جنسی نکند تا دچار صدجور بلای دیگر نشود. شهر فرنگ دنیا یک طرف و ارتباط سالم با خدا یک طرف. دنیا فی‌نفسه خوب است اما گرفتار بخش شهرفرنگی آن بشوی درصدت کم می‌شود. خلوص رابطه‌ات با خدا کم می‌شود. شهر فرنگی که برقی را در عالم خیال هم رها نمی‌کند.  چه زیبا بود موعظه‌ی تصویری تصاویر زن مدل پوستر شده در خیال برقی. چه ناب بود تصویری که فیلمساز ارایه داد. چه ناب بود تصویر اغوا شدن لادن در جلوی آینه پیش از رفتن به فرودگاه. در حالی که شیطان او را قال گذاشته و رفته. او تنها مانده و عمل‌اش که طوق گردن اوست. تجربه کردن‌های این زوج جوان هنری را باید ارج نهیم. مهم این است که مخاطب پیش و پس از رفتن یه سینما یک تغییر کوچک کند. یعنی پس از دیدن اثر به طور ترجیحا ناخودآگاه دچار تنبه و هوشیاری شود. این یکی از موثرترین انواع سینمای دینی است. نعمت‌اله در آثارش از بوتیک تا آرایش غلیظ دنیازدگی و درگیر چاه تاریک نفس(ر.ک. چاه آسانسور بوتیک) شدن را به خوبی نمایش می‌دهد. وقتی شخصیت دچار نفس و گناه و دنیا می‌شود کارگردان فضا را خفه‌کننده و تاریک و نفرت‌آور نشان می‌دهد(ر.ک.دو سه قسمتی از وضعیت سفید که امیر گلکار ناصر را با زبان نیش‌دارش عذاب می‌داد). فیلمساز غرور و فرح دنیایی را در بی‌پولی جدا نقد می‌کند. در آرایش غلیظ هم البته متناسب با فضای شاد فیلم همین اتفاقات و همین تاریکی‌ها و روشنی‌ها را داریم. هرجا شخصیت گرفتار شیطان می‌شود، تاریکی و خفگی داریم و هرجا خدا را داریم شخصیت نفس تازه می‌کند. امیر گلکار در وضعیت سفید وقتی به نامحرم نگاه کرد به جوشکاری هم هم‌زمان نگاه کرد و شب عذاب را دید و چشم‌درد گرفت. چه ناب بود آن صحنه که امیر را خدا آن‌قدر دوست داشت که در دنیا متنبه‌اش کرد. چه امیدبخش است سینمای نعمت‌اله. در آرایش غلیظ هم نوع فانتزی داستان نگاه نامحرم و جوشکاری و عینک جوشکاری تقوا را برای آقای برقی داریم. به نظر می‌رسد که سریال وضعیت سفید به مثابه یک چشمه‌ی جوشان ایده تا سال‌ها برای همه‌ی هنرمندان از جمله خود نعمت‌اله و مقدم‌دوست عمل کند. حتما نقدهایی به انتخاب شخصیت و پرداخت قصه و انتخاب ساحت معرفتی فیلم‌نامه وارد است. اما من دلم نمی‌آید که جلوی تجربه‌های ناب این دو گرفته شود. این فیلم‌ها دارند راه سینمای سلوک دینی را باز می‌کنند. سینمایی که می‌تواند مومن را در سلوک الی الله موفق‌تر کند. البته راه بسیار دشوار است. سینمایی که برای مردم درس اخلاق اسلامی و انسانی باشد. انتخاب گزاره‌ی دینی متناسب با دنیای تصویر و انتخاب شخصیت و قصه بسیار دشوار است. اما این راه را نعمت‌اله و مقدم‌دوست گشوده‌اند و امیدوارم بدون ترس از سرزنش سرزنش‌کنندگان با قوت این راه را ادامه بدهند. خوش‌بختانه توان سینمایی بسیار بالایی هم دارند. همه‌ی طیف‌ها به توان بسیار بالا و استادانه‌ی نعمت‌اله اذعان دارند.